گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آذر بیگدلی

به من باد صبا در پرده گوید کاش پیغامش

که از غیرت دهم جان بشنوم از غیر چون نامش

خدا را ای رقیب امشب ز افسونی که می‌دانی

بگو شاید بخوانم تا کنم با خویشتن رامش

من از شوق گرفتاری گشودم بال و پر همدم

تو پنداری که می‌خواهی رهایی یابم از دامش

ره عشقی که من در پیش دارم نیست پایانش

که گمگشته است در هر گام خضری در بیابانش

به گردن گیرم از وی روز محشر خون خلقی را

که ترسم دست غیری آشنا گردد به دامانش

 
 
 
مجیرالدین بیلقانی

سیاهی می کند با من سر زلف نگونسارش

به لب می آورد جانم لب لعل شکربارش

مرا خاری نهاد از هجر خویش آن یار همچون گل

که در پای دل سرگشته دایم می خلد خارش

به شوخی پاره ای کارست در راه غمش ما را

[...]

خاقانی

نباتش هر زمانی از زبان حال می‌گوید

کس کن ابر ما گم کرد، گم باد از جهان نامش

اثیر اخسیکتی

بنامیزد، بنامیزد زهی خورشید گلرنگش

بخرواران شکر پنهان، شده در پسته تنگش

بر او در عذر بس لنگی بر هواری و من هر دم

گناهی نو، بر او بندم برای عذر بس لنگش

چو از دشنام او در چنگ، کوش من شکر خاید

[...]

مولانا

علی الله ای مسلمانان از آن هجران پرآتش

ظلام فی ظلام من فراق الحب قد اغطش

چو دور افتاد ماهی جان ز بحر افتاد در حیله

کما حوت الشقی الیوم فی ارض الفلاینبش

عجب نبود اگر عاشق شود بی‌جان در این هجران

[...]

فضولی

مرا دل ترک داد و کرد میل آن مه دلکش

که دارد میل بالا شعله چون می‌خیزد از آتش

پر از پیکان حسرت چون نگردد سینه چاکم

که من محروم و جا در پهلوی او می کند ترکش

بتندی محتسب در جام می منگر که می ترسم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه