به من باد صبا در پرده گوید کاش پیغامش
که از غیرت دهم جان بشنوم از غیر چون نامش
خدا را ای رقیب امشب ز افسونی که میدانی
بگو شاید بخوانم تا کنم با خویشتن رامش
من از شوق گرفتاری گشودم بال و پر همدم
تو پنداری که میخواهی رهایی یابم از دامش
ره عشقی که من در پیش دارم نیست پایانش
که گمگشته است در هر گام خضری در بیابانش
به گردن گیرم از وی روز محشر خون خلقی را
که ترسم دست غیری آشنا گردد به دامانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از باد صبا میخواهد که پیامی از معشوقش به او برساند و ابراز میکند که میخواهد از معشوقش بشنود، حتی اگر این خبر از رقیبش باشد. او به شدت دلسوخته و گرفتار عشق است و از رقیبش میخواهد که مشکلی برایش ایجاد نکند. شاعر به درازی و بیپایانی راه عشق اشاره میکند و ابراز میدارد که در این مسیر، همواره در جستجوی محبوب خود است. او در نهایت به خداوند قسم میخورد که در روز قیامت، در برابر خون خلق، در برابر معشوقش مسئول باشد، زیرا او از ترس اینکه کسی دیگر به او نزدیک شود، در حال جنگ با احساساتش است.
هوش مصنوعی: باد صبا به من میگوید کاش پیامی که به خاطر غیرت جانم را میگیرد، از کسی دیگر بشنوم، چون نامش را نمیدانم.
هوش مصنوعی: ای رقیب، امشب از آن جادویی که میدانی برایم بگو، شاید بتوانم با آن خود را آرام کنم.
هوش مصنوعی: از روی شوق و عشق، اسیر شدن را پذیرفتهام و به محبوبم بال و پر دادهام. تو چنین میپنداری که من میخواهم از این عشق و اسارت رها شوم.
هوش مصنوعی: طی کردن راه عشق من هیچ پایانی ندارد، چون در هر قدمی که برمیدارم، نشانهای از زندگی و سرسبزی در بیابان آن گم شده است.
هوش مصنوعی: من در روز قیامت مسئولیت خون انسانهایی را به دوش میکشم؛ چرا که میترسم که فردی غیر آشنا به کمک او بیفتد و به او آسیب برساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سیاهی می کند با من سر زلف نگونسارش
به لب می آورد جانم لب لعل شکربارش
مرا خاری نهاد از هجر خویش آن یار همچون گل
که در پای دل سرگشته دایم می خلد خارش
به شوخی پاره ای کارست در راه غمش ما را
[...]
نباتش هر زمانی از زبان حال میگوید
کس کن ابر ما گم کرد، گم باد از جهان نامش
بنامیزد، بنامیزد زهی خورشید گلرنگش
بخرواران شکر پنهان، شده در پسته تنگش
بر او در عذر بس لنگی بر هواری و من هر دم
گناهی نو، بر او بندم برای عذر بس لنگش
چو از دشنام او در چنگ، کوش من شکر خاید
[...]
علی الله ای مسلمانان از آن هجران پرآتش
ظلام فی ظلام من فراق الحب قد اغطش
چو دور افتاد ماهی جان ز بحر افتاد در حیله
کما حوت الشقی الیوم فی ارض الفلاینبش
عجب نبود اگر عاشق شود بیجان در این هجران
[...]
مرا دل ترک داد و کرد میل آن مه دلکش
که دارد میل بالا شعله چون میخیزد از آتش
پر از پیکان حسرت چون نگردد سینه چاکم
که من محروم و جا در پهلوی او می کند ترکش
بتندی محتسب در جام می منگر که می ترسم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.