مرا دل ترک داد و کرد میل آن مه دلکش
که دارد میل بالا شعله چون میخیزد از آتش
پر از پیکان حسرت چون نگردد سینه چاکم
که من محروم و جا در پهلوی او می کند ترکش
بتندی محتسب در جام می منگر که می ترسم
ز عکس تیره ات گردد مکدر باده بیغش
جهان جای مکافاتست ممکن نیست نستاند
دل پرخون بجای جام پر می ساقی مهوش
غم و درد و بلا و محنت و اندوه و رسوایی
همیشه عاشقان یک جهت را هست این هر شش
مگو از نوش راحت هیچ شهدی نیست شیرین تر
ز ذوق زهر محنت هم مشو غافل گهی می چش
فضولی هیچ راحت بی مشقت نیست در عالم
بباید ساختن با هر چه باشد خوش اگر ناخوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از عشق و درد دل سخن میگوید. او دلی پر از حسرت دارد و با اشاره به زیبایی معشوق، از شور و شوق خود نسبت به او میگوید. شاعر به تنهایی و محرومیت خود اشاره کرده و نگرانیاش از حضور رقیبانی که میتوانند از عشق او پردهبرداری کنند، مشهود است. او همچنین میگوید که دنیا پر از مشکلات و مصائب است و عاشقان همیشه با غم و درد مواجهاند. در پایان، شاعر به این نکته میرسد که هیچ لذت و راحتی بدون زحمتی حاصل نمیشود و انسان باید با هر آنچه که پیش میآید، سازگاری داشته باشد.
هوش مصنوعی: دل من از محبت آن معشوق زیبا و دلربا جدا شد و به سوی او گرایش پیدا کرد؛ او همچون شعلهای است که از آتش برمیخیزد و مرا نیز به سمت خود میکشاند.
هوش مصنوعی: سینهام را از حسرت پُر کردهاند و نمیدانم چطور میتواند تحمل کند. زیرا من از دوستی محرومم و او به سادگی با دیگری ارتباط برقرار میکند.
هوش مصنوعی: محتسب، به می من نگاه نکن که نگرانم تصویر تاریک تو باعث آزار باطل باده شود.
هوش مصنوعی: دنیا محل پاداش و کیفر است، بنابراین نمیتوان دل زخمی را با جام پر از شراب جانان که به زیبایی میرقصد، عوض کرد.
هوش مصنوعی: عاشقان همیشه با غم و درد، بلا و مشکلات، اندوه و رسوایی مواجه هستند و این شش حالت همیشه در زندگی آنها وجود دارد.
هوش مصنوعی: هرگز نگو که هیچ چیز به اندازه لذت راحتی شیرین نیست، زیرا تلخیهایی که در زندگی میچشیم هم به نوعی میتواند ارزشمند باشد. در لحظات دشواری نیز غافل مشو، چرا که گاهی باید طعم تلخی را بچشی.
هوش مصنوعی: در عالم، هیچ کاری بدون زحمت و سختی آسان نیست و باید با هر شرایطی که پیش میآید، کنار بیاییم و خوش باشیم، حتی اگر اوضاع خوب نباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سیاهی می کند با من سر زلف نگونسارش
به لب می آورد جانم لب لعل شکربارش
مرا خاری نهاد از هجر خویش آن یار همچون گل
که در پای دل سرگشته دایم می خلد خارش
به شوخی پاره ای کارست در راه غمش ما را
[...]
نباتش هر زمانی از زبان حال میگوید
کس کن ابر ما گم کرد، گم باد از جهان نامش
بنامیزد، بنامیزد زهی خورشید گلرنگش
بخرواران شکر پنهان، شده در پسته تنگش
بر او در عذر بس لنگی بر هواری و من هر دم
گناهی نو، بر او بندم برای عذر بس لنگش
چو از دشنام او در چنگ، کوش من شکر خاید
[...]
علی الله ای مسلمانان از آن هجران پرآتش
ظلام فی ظلام من فراق الحب قد اغطش
چو دور افتاد ماهی جان ز بحر افتاد در حیله
کما حوت الشقی الیوم فی ارض الفلاینبش
عجب نبود اگر عاشق شود بیجان در این هجران
[...]
بسینه چون در آمد تیر او جان کرد آهنکش
دلم از رشک او بگرفت در پهلوی خود تنگش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.