اخطار: این کتاب به اشتباها عطار نیشابوری نسبت داده میشود اما در اصل متعلق به «بهلول» نامی است که «عطار» تخلص میکرده است (این پیوند را ببینید). در فرصت مناسب انتقال این اثر از آثار عطار نیشابوری به مدخلی مجزا صورت خواهد پذیرفت.
بخش ۱ - ابتدا: ابتدا کردم بنام کردگار
بخش ۲ - وصلت نامه از مقالات شیخ بهلول در رموز توحید: انبیا را داد سر ذوق عشق
بخش ۳ - آغاز کتاب: عاشقا یک دم در آور سر جان
بخش ۴ - حکمت حق سبحانه وتعالی عز اسمه در بیرون آوردن آدم را از بهشت برای رموز حقیقی: ای برادر حکمت حق گوش دار
بخش ۵ - الحکایت الرموز سئوال کردن مردی از حضرت شاه اولیا که در بهشت روز هست: بیامد پیش حیدر مرد دانا
بخش ۶ - حکایت الوصال فی شرح البلال: بشنو این رمز از بلال با وفا
بخش ۷ - الحکایت الرموز داستان حکیم و مرد احول: بود استاد حکیمی پاکباز
بخش ۸ - فی الوحدة و الکثرت: جهد کن کثرت نه بینی ای پسر
بخش ۹ - رجوع به قصه: آن حکیم پر خرد در آینه
بخش ۱۰ - مطلب در بیان عقل و عشق: عقل اندر کارسازی جهان
بخش ۱۱ - مطلب در تنبیه و ترغیب سالک: ای دل آخر یک دمی بیدار شو
بخش ۱۲ - در وحدت: چون صفات او احد آمد مدام
بخش ۱۳ - شرحی از حکایت سلطان محمود با شیخ لقمان سرخسی: بود سلطانی ورا محمود نام
بخش ۱۴ - مطلب در صفت عشاق الهی: جمله مردان زخود فانی شدند
بخش ۱۵ - الحکایات و الرموز و پرسیدن سالکی رمز عشق را از عارفی بهلول نام: بود در بغداد مردی با خبر
بخش ۱۶ - المقالة برهان المحققین شیخ لقمان قدس سره: شیخ لقمان از زمان بایزید
بخش ۱۷ - و منه فی المناجات: من ترا بینم ترا دانم ترا
بخش ۱۸ - مطلب در سؤال راه عشق و ترغیب سالک: این چنین رفتند مردان راه دین
بخش ۱۹ - المقالة سراج وهاج شیخ منصور حلاج قدس سره و شرح شهادت آن بزرگوار: بود منصور ای عجب شوریده حال
بخش ۲۰ - در مناجات کردن شیخ منصور قدس سره در زندان: گفت ای داننده کون ومکان
بخش ۲۱ - در غوغاکردن اهل بغداد بر شیخ منصور رحمةالله و پند دادن مشایخ او را: بار دیگر عالمان جمع آمدند
بخش ۲۲ - ادامه: جمله مردان ز خود فانی شدند
بخش ۲۳ - مطلب در اسرار توحید و رموز عشق: ای برادر غیر حق خود نیست کس
بخش ۲۴ - المکاتب و الرموز در رفتن سلطان محمود به سومنات و فتح کردن او: پادشاهی پاکباز و سر فراز
بخش ۲۵ - مقاله ارشاد کردن شیخ مریدان را: بعد لقمان شیخ محمد شد پدید
بخش ۲۶ - الحکایت و الرموز و شرح حال آن جوان که عزم کعبه کرد: بود برنائی بغایت ماهرو
بخش ۲۷ - الحکایت المفاتیح القلوب: یک صحابه بود در عهد رسول
بخش ۲۸ - حکایت ملاقات کردن حضرت عیسی با یحیی علیه السلام: در خبر دیدم که یحیی دائما
بخش ۲۹ - مطلب در بینشانی: بینشان شو یک دم از یاد و نشان
بخش ۳۰ - غزل در بیان مقام انس با حق تعالی: انس چون بادوست باشد باد و آتش هم توئی
بخش ۳۱ - رجوع به مطلب: هیبت حق جمله را یکسان کند
بخش ۳۲ - حکایت قطب الاولیاء سلطان بایزید قدس سره: سائلی بنشست پیش بایزید
بخش ۳۳ - حکایت درویش مسافر: بود درویشی مسافر ای غلام
بخش ۳۴ - در بیان منزل جمال وجلال حضرت احدیت عز اسمه: بعد از آن بینی جمالی با جلال
بخش ۳۵ - الحکایت الرموز و تتمهای از حالات شیخ لقمان و آمدن شیخی از بخارا بدیدن او: شیخ لقمان بود در عین وصال
بخش ۳۶ - در ترغیب سالک در سلوک: جهد کن ای دوست تا واصل شوی
بخش ۳۷ - در مناجات شیخ بهلول و ختم کتاب: پادشاها ره نما این بنده را
بخش ۳۸ - فی الرباعیات در فنای عاشق: ای پاکی تو منزه از هر پاکی
بخش ۳۹ - و له ایضا: در وصف تو عقل طبع دیوانه گرفت
بخش ۴۰ - و له ایضا: ای هشت بهشت یک نثار در تو
بخش ۴۱ - وله ایضا: هر دل که ز لطف تو نشان یابد باز
بخش ۴۲ - وله ایضا: ای خلق دو کون ذکر گوینده تو
بخش ۴۳ - وله ایضا: ای آنکه ز کفر دین تو بیرون آری
بخش ۴۴ - وله ایضا: ای آنکه چنانکه مصلحت میدانی
بخش ۴۵ - وله ایضا: کاری که ورای کفر و دین میدانم
بخش ۴۶ - وله ایضا: از سر تو هر که با نشان خواهد بود
بخش ۴۷ - وله ایضا: بی یاد تو دل چو سایه در خورشید است
بخش ۴۸ - وله ایضا: گیرم که به تو لطف الهی آمد
بخش ۴۹ - فی الموت: چون روی تو در هلاک خواهد آمد
بخش ۵۰ - فی الموت: از آتش دل چو دود برخواهی خواست
بخش ۵۱ - فی الموت: زان پیش که در عین هلاکت فکنند
بخش ۵۲ - فی الموت: تا کی به نظاره جهان خواهی زیست
بخش ۵۳ - و له ایضا: گاهی به قبول خلق خواهی آویخت
بخش ۵۴ - و له ایضا: گر در کوهی مقیم و گر در دشتی
بخش ۵۵ - و له ایضا: چون آفت بیقیاس داری در پی
بخش ۵۶ - و له ایضا: بگشای نظر خلق پراکند نگر
بخش ۵۷ - و له ایضا: هر رنگ که ممکن است آمیخته گیر
بخش ۵۸ - و له ایضا: ره بس دور است توشه بردار و برو
بخش ۵۹ - و له ایضا: گیرم که جهان بکام دیدی و شدی
بخش ۶۰ - و له ایضا: قومی که بخواب مرگ سرباز نهند
بخش ۶۱ - و له ایضا: در حبس وجود از چه افتادم من
بخش ۶۲ - و له ایضا: خلقی که در این جهان پدیدار شدند
بخش ۶۳ - و له ایضا: بس خون که دلم ز اول کار بریخت
بخش ۶۴ - و له ایضا: تا چند زمرگ غمناک شوی
بخش ۶۵ - و له ایضا: ماتمزدگان عالم خاک هنوز
بخش ۶۶ - و له ایضا: چون رفت ز جسم جوهر روشن ما
بخش ۶۷ - و له ایضا: هر خاک که درجهان کسی فرسود است
بخش ۶۸ - و له ایضا: لاله ز رخ چو ماه میبینم من
بخش ۶۹ - و له ایضا: هر کوزه که بیخود بدهن باز نهم
بخش ۷۰ - و له ایضا: بر بستر خاک خفتگان میبینم
بخش ۷۱ - و له ایضا: هر سبزه و گل که از زمین بیرون رست
بخش ۷۲ - و له ایضا: ای اهل قبور خاک گشتید و غبار