من ترا بینم ترا دانم ترا
خود ترا کی غیر بینم جان مرا
چون جز از تو نیست اندر دو جهان
لاجرم غیری نباشد در میان
اولین و آخرینی ای احد
ظاهرین و باطنینی بی عدد
این جهان و آن جهانی در نهان
آشکارا و نهانی در عیان
هم عیان و خفیه و هر دو توئی
هم برون و هم درون هر دو توئی
در ازل بودی و باشی همچنان
تا ابد هستی و باشی همچنان
ای ز تو پیدا شده کون و مکان
ای ز تو پیدا شده جان روان
ای ز تو عالم پر از غوغا شده
جان پاکان در رهت یغما شده
ای ز تو چرخ و فلک گردان شده
صدهزاران دل ز تو حیران شده
ای ز وصلت کار ما زار آمده
همچو ابراهیم در نار آمده
ای ز وصلت جان ما حیران شده
همچو اسماعیل حق قربان شده
ای ز وصلت جان ما گریان شده
همچو یوسف در تک زندان شده
ای ز وصلت عاشقان اندر فغان
همچو موسی از جواب لن تران
ای ز وصلت زاهدان در تهنیت
همچو داود نبی در تعزیت
ای ز وصلت عالم اندر گیر ودار
همچو عیسی آمده در پای دار
ای ز وصلت خانهها تاراج یافت
تا محمد یک شبی معراج یافت
ای ز وصلت آسمان گردان شده
اندر این دریای بیپایان شده
ای ز وصلت کوکبان اندر طلب
می نیاسایند هرگز از تعب
ای ز وصلت ماه تن بگداخته
هرمه از حیرت سپر انداخته
ای ز وصلت آفتاب اندر سما
غلط غلطان میرود نه سر نه پا
ای ز وصلت آب از خون جگر
هر زمان سر از دگر ره کرده در
ای ز وصلت آب درکار آمده
هر زمان لونی پدیدار آمده
ای ز وصلت باد بیداد آمده
اندر این درگه به فریاد آمده
ای ز وصلت آتش از غم سوخته
چشمهٔ سرخش سیاهی دوخته
ای ز وصلت بحر در جوش آمده
آنگهی زین راز خاموش آمده
ای ز وصلت قطره باران آمده
در تک دریا ودرکان آمده
ای ز وصلت ماهیان در زیر آب
جمله خاموشند در جویان صواب
ای ز وصلت مرغکان اندر هوا
جان خود را صید کرده از قضا
ای ز وصلت جمله اشیاء را ز بود
هر یکی را در لباسی وانمود
ای ز وصلت گشته لقمان بیخبر
از وجود خویش کلی شد بدر
ای ز وصلت گشته لقمان بیقرار
جان من برگیر درحق سر برآر
ای ز وصلت گشته لقمان غرق خون
هر زمان در خاک افتد سر نگون
ای ز وصلت گشته لقمان سوخته
جبهٔ از عشق تو بر دوخته
ای ز وصلت گشته لقمان باوصال
محو گشته در جمال ذوالجلال
ای ز وصلت گشته لقمان در فنا
در فنا رفته بدرگاه بقا
ای ز وصلت هر زمان حیران شده
وز تحیر نیز سرگردان شده
ای ز وصلت غرق توحید آمده
لاجرم در عین تحقیق آمده
ای ز وصلت عارفان مطلق شده
عارفی رفته تمامی حق شده
من توام تو خود منی چند از دوئی
هم منی برخیزد اینجا هم توئی
چون یکی یکی بود نبود دوئی
محو گشتم در تو و گم شد دوئی
چونکه لقمان فارغ آمد از دعا
پیش او شد بایزید با صفا
پس سلامش کرد دست او بدست
یک زمان بگرفت و پیش او نشست
گفت ای مرد خدای کار گر
صاحب سرّی و مردی دیدهور
تو کمال خویش حاصل کردهٔ
بس ریاضتهای مشکل بردهٔ
نور تو از روی تو آمد پدید
آنچه تودیدی کسی دیگر ندید
صادقم از حال تو آگاه کرد
زان ز بغداد آمدم آزاد وفرد
پوستین را آن امام پاک دین
از برای تو فرستاده یقین
پوستین را این زمان درپوش تو
در ره توحید سر را نوش تو
این وصیت را بجا آور کنون
زانکه هستی مرد کار و ذوفنون
در زمان پوشید شیخ آن پوستین
آن ولی بر حق و مرد یقین
آن زمان استاد آنجا در نماز
آن شفیع پاکباز پر نیاز
حیرت آمد آن زمان بر وی مگر
از وجود خود به کلی شد بدر
هفت شبانهروز سلطان بایزید
بود پیشش آنچنان حالت بدید
شیخ همچون واله و شیدا شده
از وجود خویش ناپروا شده
بعد از آن سلطان برفت وآن همام
همچنان استاده بود اندر قیام
قرب چل سال همچنان ایستاده بود
بس عجائب حالتی افتاده بود
چونکه باز آمد به حال خویشتن
اندر آن حالت نه وی بود ونه تن
از خودی خویش یکتا رفته بود
کی چه ما و تو درون پرده بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری عارفانه از مولاناست که در آن به وحدت وجود و عشق الهی پرداخته شده است. شاعر میگوید که همه چیز از اوست و او در تمام هستی حضور دارد. هیچ چیز و هیچ کس غیر از او وجود ندارد. او همه چیز را در دو جهان، جهان آشکار و جهان پنهان، به وجود آورده و خود را در همه موجودات میبینند.
شاعر به توصیف حالاتی میپردازد که انسانها، از جمله پیامبران و بزرگانی چون ابراهیم، اسماعیل، موسی، و لقمان، تحت تأثیر عشق و وصال الهی قرار دارند. آنها در پی شناخت و قرب به خداوند به حالت حیرت و فراق دچار میشوند.
در نهایت، شاعر به بیان حال بایزید بسطامی میپردازد که پس از ملاقات با یک شیخ بزرگ و دریافت پوستین (نماد معرفت و حقیقت)، به حالتی از حیرت و فنا در عشق خداوند میرسد و خود را در عشق الهی گم میکند.
هدف این شعر برانگیختن نفوس به جستجوی خدا و درک حقیقت واحد وجود است.
هوش مصنوعی: من تو را میبینم و میشناسم، اما آیا کسی دیگر را غیر از تو میتوانم ببینم؟ جان من فقط برای توست.
هوش مصنوعی: چون در این دو جهان جز تو وجود ندارد، پس هیچ کس دیگری در میان نیست.
هوش مصنوعی: ای یکتای بی همتا، تو آغاز و انجام هستی، و آشکار و پنهان بدون هیچ عدد و شمار.
هوش مصنوعی: این دنیا و دنیای دیگر در باطن به هم مرتبط هستند و هر کدام در زمان و مکان خود به وضوح دیده میشوند.
هوش مصنوعی: تو در همه جا هستی و هیچ چیزی از وجودت دور نیست؛ چه آنچه آشکار است و چه آنچه پنهان. تو هم در بیرون هستی و هم در درون.
هوش مصنوعی: تو از اولین روزها وجود داشتهای و همچنان تا آخرین روزها هم وجود خواهی داشت.
هوش مصنوعی: ای کسی که تمام عالم و وجود از توست، ای کسی که جان و روح به وسیله تو پدید آمده است.
هوش مصنوعی: وجود تو سبب شده که دنیا پر از هیاهو و شلوغی شود و جانهای پاک و پاکیزه به خاطر تو تحت تاثیر قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: تو باعث شدهای که چرخ و فلک به دور خود بچرخد و دلهای زیادی از شگفتی در عشق تو به تپش بیفتند.
هوش مصنوعی: ای محبوب، از هنگامی که به وصالت رسیدیم، حال و روز ما مانند ابراهیم در آتش شده است.
هوش مصنوعی: ای کسانی که به وصالت دل بستهایم، حال ما مانند اسماعیل است که برای قربانی شدن آماده شده.
هوش مصنوعی: ای کاش، از پیوند با تو جان ما در غم و اندوه باشد، همانگونه که یوسف در زندان به غم و اندوه افتاده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که محبوب عاشقان هستی و آنها به خاطر عشق به تو در حال ناله و گلهاند، مانند موسی که از خداوند سوال کرد و پاسخی نشنید.
هوش مصنوعی: ای کسی که به وصالت زاهدان خوشحالند، همانند داود نبی که در غم و سوگواری است.
هوش مصنوعی: ای کسی که با وصالت به دنیا رونق میبخشی، همانگونه که عیسی در زمان خود در مشکل و سختی قرار گرفت، تو نیز در این عرصه زندگی در چنگال تقدیر و سرنوشت درگیر هستی.
هوش مصنوعی: توئی که با وجود تو، خانهها ویران شده و غنای خود را از دست دادهاند، چرا که محمد (ص)، تنها یک شب به معراج رفت و عروج کرد.
هوش مصنوعی: ای کسی که از وصالت، آسمانها را به دور خود میچرخانی، در این دریای بیپایان غوطهور شدهای.
هوش مصنوعی: ای محبوب، ستارهی وصل تو در جستجویم، هرگز از این درد و تلاش خسته نمیشوم.
هوش مصنوعی: ای کسی که از وصال تو، تنم مثل ماهی در آتش ذوب شده و از حیرت، سپر و پوششم را انداختهام.
هوش مصنوعی: ای کسی که از پیوند با تو مانند آفتاب در آسمان در حال حرکت و چرخش است، نه سرش مشخص است و نه پاهایش.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر وصالت، دل و جانم مانند خون از جگر میجوشد، هر لحظه به سویی دیگر میرود و به یاد تو میاندیشم.
هوش مصنوعی: ای تو که از پیوستگیت آب در کار است و هر لحظه رنگی تازه ظهور میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر وصل تو، دلش پر از درد و اندوه است، به اینجا آمده تا فریاد بزند و شکایت کند.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر وصالت، دلم پر از آتش غم است، چشمان سرخ من از شدت اندوه به سیاهی تبدیل شدهاند.
هوش مصنوعی: ای کسی که به ملاقات من آمدهای، همچون دریا که از شوق به جوش و خروش آمده است، سپس در مقابل این راز، خاموش و ساکت نشستهای.
هوش مصنوعی: ای تو که مانند قطرهای از باران به دریا پیوستهای، به صورت یکتایی و زیبایی به کمال و جاودانگی رسیدهای.
هوش مصنوعی: ای محبوبی که در کنار تو مانند ماهیها در زیر آب ساکت و آرام هستیم، کسانی که در جستجوی حقیقت و راستی هستند.
هوش مصنوعی: ای کسی که با نزدیک شدن به تو، پرندگان در آسمان جان خود را در این عشق به دام انداختهاند!
هوش مصنوعی: ای تو که با حضور خود، تمامی موجودات را به هستی و جلوهای خاص درآوردهای، هر کدام از آنها را در شکلی و لباس ویژهای به نمایش میگذاری.
هوش مصنوعی: ای کسی که از وصال تو مانند لقمان بیخبر شدهای، اکنون وجود خود را در کلیت عشق گم کردهای.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر وصل تو مانند لقمان بیقرار و مضطرب شدهام، جانم را از این حال نجات بده و در حق من دعا کن.
هوش مصنوعی: ای کسی که از وصال تو، لقمان هر بار در خون غوطهور میشود، سرش در خاک به حالت شکستگی میافتد.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر وصل تو، لقمان دانشمند، به آتش عشق دچار شده و دامنش را از عشق تو به دوش دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر وصال تو، لقمان هم در زیبایی و جلال خداوند غرق شده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر وصل تو، لقمان به نابودی دچار شده و در این نابودی، به درگاه جاودانگی رفته است.
هوش مصنوعی: ای دوست، تو باعث شدهای که من در هر لحظه از وصالت حیرت زده و گیج و سردرگم باشم.
هوش مصنوعی: تو که به واسطه وصل خود، در حقیقت به وحدت رسیدهای، به طور واقعی و بدون تردید در میدان حقیقت حاضر شدهای.
هوش مصنوعی: ای کسی که با وصال عارفان به مقام والای معرفت رسیدهای و تمام حقیقت را درک کردهای.
هوش مصنوعی: من و تو یکی هستیم و دوگانگی میان ما وجود ندارد. بنابراین، از این دوگانگی فراتر برو و متوجه شو که در واقع یکی هستیم.
هوش مصنوعی: وقتی که فردیت و دوگانگی از بین رفتند، من در تو محو شدم و هیچ اثری از دوگانگی باقی نماند.
هوش مصنوعی: وقتی لقمان از دعا کردن فارغ شد، بایزید با روحیهای خوش و خالص به ملاقات او آمد.
هوش مصنوعی: او به او سلام کرد و دستش را گرفت و مدتی کنارش نشست.
هوش مصنوعی: ای مرد، تو که کارها را به خوبی میدانی و به اسرار آگاه هستی، و از بصیرت و بینش کافی برخوردار هستی.
هوش مصنوعی: تو با سختیها و تلاشهای فراوان به کمال و تعالی خود رسیدهای.
هوش مصنوعی: نور تو از چهرهات تابید و آشکار شد، چیزی که تو مشاهده کردی، کسی دیگر نتوانست ببیند.
هوش مصنوعی: من از حال تو باخبر شدم، زیرا از بغداد به حالتی آزاد و رها آمدهام.
هوش مصنوعی: امام بزرگوار دین، به طور قطع، این پوستین را برای تو ارسال کرده است.
هوش مصنوعی: این زمان، پوستین یا لباس ضخیمی که به تن داری، در واقع پوشش تو در مسیر توحید است و سر تو به عنوان یک نوش و بهشتی در این راه قرار دارد.
هوش مصنوعی: این وصیت را الان انجام بده، چون تو آدمی هستی که در کارها و فنون ماهری.
هوش مصنوعی: در زمانی که شیخ، آن لباس خاص را بر تن کرده بود، ولی حقیقت و مردی که به یقین رسیده بود، در دل و جانش حضور داشت.
هوش مصنوعی: در آن زمان، معلم در حال نماز خواندن بود و آن شفیع پاکباز که همواره به نیازمندان کمک میکند، در آنجا حضور داشت.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، او به شدت متعجب شد، به طوری که خود را به طور کامل از وجودش جدا احساس کرد.
هوش مصنوعی: سلطان بایزید به مدت هفت شبانهروز در حضورش بود و حالتی را مشاهده کرد که بسیار عجیب و غیرعادی بود.
هوش مصنوعی: بسیاری بیپروا و سرمست از عشق و شور، دلبسته و شیدا شدهاند تا حدی که خود را فراموش کردهاند و از تمام مرزها عبور کردهاند.
هوش مصنوعی: پس از آن، سلطان رفت و آن حمامی همچنان در حالت ایستاده باقی ماند.
هوش مصنوعی: قربانی چهل سال به حالت ثابت و ایستاده باقی مانده بود و اتفاقات شگفتانگیزی برایش رخ داده بود.
هوش مصنوعی: وقتی که فرد به حالت اولیه خود باز میگردد، در آن حال نه او همان خودِ قبلی است و نه جسم او.
هوش مصنوعی: شخصی از خود و دنیای خود جدا شده و در تلاش است تا از پردههای پنهان عبور کند و بفهمد که ما و تو چه ارتباطی با یکدیگر داریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.