فی وصف حاله: کردی ای اعطار بر عالم نثار
گفته دانای دین هنگام نزع: چون به نزغ افتاد آن دانای دین
پند ارسطاطالیس بر اسکندر هنگام مردن او: چون بمرد اسکندر اندر راه دین
صوفی که از مردان حق سخن میگفت و خطاب پیری به او: صوفیی را گفت آن پیر کهن
گفتار مردی راهبین هنگام مرگ: راه بینی وقت پیچاپیچ مرگ
گفته پاکدینی که سیسال عمر بیخود میگذارد: پاک دینی گفت سی سال تمام
گفتار شبلی که پس از مردن به خواب جوانمردی آمد: چون بشد شبلی ازین جای خراب
سال پیری راهبر از روحانیانی که نقد از هم میربودند: در رهی میرفت پیری راهبر
حکایت ابوسعید مهنه با مستی که به در خانقاه او آمد: بوسعید مهنه با مردان راه
پاسخ عزیزی به سالات پروردگار در روز حشر: آن عزیزی گفت فردا ذوالجلال
گفتار نظام الملک در حال نزع: چون نظام الملک در نزع اوفتاد
سال سلیمان از موری لنگ: چون سلیمان کرد با چندان کمال
حکایت ابوسعید مهنه با قایمی که شوخ بر بازوی او میآورد: بوسعید مهنه در حمام بود