گرمهٔ من برافکنَد، از رخ خود نقاب را
گوشهنشین کند ز غم، خسروِ آفتاب را
خال سیه مگو بر آن، لعل گرانبها بوَد
جوهریِ ازل زده، نقطهٔ انتخاب را
تاب و توان ربودهای، از دل ناتوان من
تا به رُخت فکندهای، سنبل پر ز تاب را
خواهی اگر تو بنگری، پیش رُخش فنای خلق
بین برتاب مهر او آب و جمد مذاب را
کرده نهان مَهِ مرا غیر چو ابر تیرهای
بار خدا ازاله کن، از برم این سحاب را
بهر زکوةِ حُسنِ خود، بوسهای از لبش نداد
آه چه شد که محو شد، نام و نشان ثواب را؟
لشکر غم ز هر طرف، بهر هلاک بسته صف
ساقیِ سیمساق کو؟ تا بدهد شراب را
حاصل مدرسه بجز، قال و مقال هیچ نیست
اسرار زین سپس کنم رهن بمی کتاب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلتنگی و غم عشق سخن میگوید و به زیبایی معشوق خود اشاره میکند. او از نقابهایی که معشوق بر چهرهاش دارد میگوید و بیان میکند که غم و اندوه او را گرفته است. شاعر به زیبایی چهره معشوق و اثر آن بر دلش اشاره کرده و از توان و تاب او کاسته شده است. او به حالت فنا در مقابل زیبایی معشوق اشاره کرده و از فقدان محبت و حسن او شکایت میکند. در نهایت، شاعر به بیفایده بودن علم و دانش بدون درک حقیقت بپردازد و بر لزوم شناخت عمیقتر از معانی زندگی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: اگر دل و حالت من دگرگون شود، از روی خود پرده را کنار میزند و با اندوه، مظهر زیبایی و شکوه را کمرنگ میسازد.
هوش مصنوعی: به زودای سیاه آن را نگو، چرا که ارزشمند و گرانبهاتر از آن میباشد، جوهری که از آغاز به وجود آمده و نقطهٔ انتخاب را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: عشق و جذبهات اینقدر در من تاثیر گذاشته که تمام نیروی من را گرفته و مرا ضعیف کرده است، تا جایی که زیباییات مانند شاخههای لطیف گل سنبل که پر از تازگی و نیرو هستند، بر من ظاهر شده است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی حقیقت را ببینی، هنگامی که در برابر او قرار میگیری، از فنا و زوال موجودات دیگر آگاه شو و عشق او را مانند آب گرم و ذوب شده تحمل کن.
هوش مصنوعی: ماه من پنهان شده، مانند ابری تیره. خداوندا، این ابر را از من دور کن و باران درد و غم را از برم بزدای.
هوش مصنوعی: به خاطر زیباییاش، بوسهای از لبانش دریافت نکرد. افسوس که دیگر اثری از کارهای خوب و فضیلتش باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: غم در همه جا مثل لشکری آماده به حمله است، پس ساقی با ساقهای نقرهایاش کجاست تا شراب را بدهد و این غم را فراموش کنیم؟
هوش مصنوعی: مدرسه فقط پر از بحث و سخنرانی است و چیزی جز حرفهای تکراری یاد نمیدهد. بنابراین، من تصمیم دارم به جای این سخنان، به کنکاش در کتابها و کشف رازهای آنها بپردازم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت گل است نوش کن باده چون گلاب را
بلبل نغمه ساز کن بلبله شراب را
ساغر لاله هر زمان باد نشاط می دهد
بین که چه موسمی ست خوش نقل و می و کباب را
مرغ چو در سرو شد، بال کشید در زمین
[...]
وقت صبوح شد بیار آن خور مه نقاب را
از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را
ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق
در خوی خجلت افکند چشمه ی آفتاب را
وقت سحر که بلبله قهقهه برچمن زند
[...]
ساقی مهوش ار دهد جام شراب ناب را
به که سپهر داردم ساغر آفتاب را
چند شوم به میکده بیخود و همدمان برند
مست کشان کشان سوی خانه من خراب را
ساقی گلعذار من گر ز رخت عرق چکد
[...]
پنجه خطاست با بتان خسته دل خراب را
خاصه بتی که بشکند پنجه آفتاب را
ای به دو لعل آتشین آب حیات تشنگان
بی تو قرار کی بود تشنه دل کباب را
روز قیامت ای پری، هوش بری زآدمی
[...]
هرزه نقاب رخ مکن طرهٔ نیم تاب را
زاغ چسان نهان کند بیضهٔ آفتاب را
وصل تو چون نمیدهد در ره عشق کام کس
چند به چشم تشنگان جلوه دهد سراب را
کام که بوده در پیت گرم که مینمایدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.