جانا ز درد عشق تو چون من فغان کنم
از چشمه های چشم جهان خون روان کنم
عهدیست در ازل بتو ما را که تا ابد
برهر چه رای عشق بود من همان کنم
ناصح چه منعم از می و معشوق میکنی
من رندم و مباد که کاری چنان کنم
سر نهان عشق که ایمان جان ماست
کفرست نزد خلق جهان گر عیان کنم
خورشید و مه ز شرم رخ آرند در کسوف
گر شمه ز تابش حسنش بیان کنم
زینسان که آفتاب رخ او عیان بود
ای بی بصر ز طعن تو من چون نهان کنم
کس با خودی ببزم وصالش چوره نیافت
در راه عشق ترک اسیری از آن کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کو قاصدی که راز تو با او بیان کنم
جان را مگر به سوی جنابت روان کنم
گه نالهای چو مرغ فرستم به پیش تو
گه اسب را دو اسبه به پیشت روان کنم
کی من به صبح وصل تو یابم مجال قُرب
[...]
در مطلعی که وصف دهانش بیان کنم
غیر از میان چه قافیه آندهان کنم
چون خودفروش سود زسوا ندیده ایم
گر خاک را بزر بفروشم زیان کنم
خاموشی است ذکر خفی نزد سالکان
[...]
صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم
در خون صد بهار روم تا خزان کنم
تیغش ز سخت جانی من کند اگر شود
لوح مزار خویش ز سنگ فسان کنم
ای صاحبی که از اثر رنگ و بوی تو
خون کرشمه، در جگر گلستان کنم
گنجینهٔ ضمیر گشایم به مدح تو
دست و دل نیاز، جواهر فشان کنم
صد گلستان بوسهٔ شرم از لب نیاز
[...]
شب تا به روز بر سر کویت فغان کنم
شاید که از فغان دل تو مهربان کنم
شد داستان غمم به جهان وز شرار عشق
از آنکه داستان به جهانم نهان کنم
یک مشت استخوانم و شادم مگر شبی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.