جانا ز درد عشق تو چون من فغان کنم
از چشمه های چشم جهان خون روان کنم
عهدیست در ازل بتو ما را که تا ابد
برهر چه رای عشق بود من همان کنم
ناصح چه منعم از می و معشوق میکنی
من رندم و مباد که کاری چنان کنم
سر نهان عشق که ایمان جان ماست
کفرست نزد خلق جهان گر عیان کنم
خورشید و مه ز شرم رخ آرند در کسوف
گر شمه ز تابش حسنش بیان کنم
زینسان که آفتاب رخ او عیان بود
ای بی بصر ز طعن تو من چون نهان کنم
کس با خودی ببزم وصالش چوره نیافت
در راه عشق ترک اسیری از آن کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و شوق عاشقانه است. شاعر از عواطف عمیق خود نسبت به معشوق صحبت میکند و با بیان رنج و فریاد قلبیاش، عشق را به عنوان عهدی ابدی معرفی میکند. او به ناهی میگوید که نمیتواند از عشق و میگساری دست بردارد، زیرا عشق در دل او جا دارد و بروز احساساتش ممکن است ناپسند به نظر برسد. شاعر با استفاده از تصویر خورشید و ماه برای توصیف زیبایی معشوق، به شدت به عشقش پایبند است و از درد جدایی سخن میگوید. در نهایت، او به از دست دادن خود و تسلیم عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: عزیزم، از شدت درد عشق تو، مثل من ناله کن و از چشمانم مانند چشمهای خون میریزد.
هوش مصنوعی: در آغاز، وعدهای به تو دادهایم که تا همیشه، هر چیزی که عشق خواست، من همان را انجام میدهم.
هوش مصنوعی: ای نصیحتگر، چرا مرا از می و محبوب باز میداری؟ من سرکش و بیپروا هستم و هرگز چنین کاری نمیکنم.
هوش مصنوعی: عشق حقیقی که در دل ما وجود دارد، اگر فاش شود، ممکن است در نظر دیگران مانند کفر به نظر برسد.
هوش مصنوعی: در هنگام کسوف، خورشید و ماه به خاطر زیبایی و جذابیت او خجالت میکشند. اگر بخواهم فقط نکتهای از نور و زیبایی او را بیان کنم، به اندازهای شگفتانگیز است که نمیتوانم به درستی توصیفش کنم.
هوش مصنوعی: چرا که چهرهی او مانند آفتاب روشن است، ای نابینا! چگونه میتوانم از نقد و سخنان تو در مورد خودم پنهان بمانم؟
هوش مصنوعی: هیچکس به خاطر خودی و عشق واقعی نتوانسته به وصال محبوبش برسد. من نیز در راه عشق، تصمیم دارم که از این اسارت رهایی یابم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کو قاصدی که راز تو با او بیان کنم
جان را مگر به سوی جنابت روان کنم
گه نالهای چو مرغ فرستم به پیش تو
گه اسب را دو اسبه به پیشت روان کنم
کی من به صبح وصل تو یابم مجال قُرب
[...]
در مطلعی که وصف دهانش بیان کنم
غیر از میان چه قافیه آندهان کنم
چون خودفروش سود زسوا ندیده ایم
گر خاک را بزر بفروشم زیان کنم
خاموشی است ذکر خفی نزد سالکان
[...]
صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم
در خون صد بهار روم تا خزان کنم
تیغش ز سخت جانی من کند اگر شود
لوح مزار خویش ز سنگ فسان کنم
ای صاحبی که از اثر رنگ و بوی تو
خون کرشمه، در جگر گلستان کنم
گنجینهٔ ضمیر گشایم به مدح تو
دست و دل نیاز، جواهر فشان کنم
صد گلستان بوسهٔ شرم از لب نیاز
[...]
شب تا به روز بر سر کویت فغان کنم
شاید که از فغان دل تو مهربان کنم
شد داستان غمم به جهان وز شرار عشق
از آنکه داستان به جهانم نهان کنم
یک مشت استخوانم و شادم مگر شبی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.