یار با ما پرتوی از نور روی خود نمود
صبر و هوش و جان و دل زین عاشق بیدل ربود
چون شدم فانی ز خود در پرتو آن نور ذات
گشت روشن بر من این اسرار از فضل و دود
کین جهان چون ذره روشن ز آفتاب روی اوست
هم ز وی بوده همه ذرات را بود و نمود
در مزایای مظاهر نیست ظاهر غیر دوست
اوست عابد اوست معبود اوست ساجد هم سجود
اوست مؤمن اوست ایمان اوست کافر اوست کفر
طالب و مطلوب و شاهد اوست مشهود و شهود
جمله ذرات را از ظلمت آباد عدم
رش نورش آورد بی شک به صحرای وجود
جمله را حق موی پیشانی گرفته می کشد
بر صراط المستقیم از مؤمن و گبر و یهود
حق چو فرمودست والله بکل شی محیط
پس نباشد هیچ کس را اندرین گفت و شنود
چون اسیری هرکه شد واقف ز اسرار نهان
فارغ است از کفر و دین و رسته از جمله قیود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بوالخلیل آنکو بگیتی زو شده موجود جود
جعفر آن کش چوب گشت از طالع مسعود عود
وصف آن مخدوم میکن گرچه میرنجد حسود
کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود
گرچه خود نیکو نیاید وصف می از هوشیار
چون پی مست از خمار غمزه مستش چه سود
مست آن می گر نهای می دو پی دستار و دل
[...]
ای که چون جان رفته ای از پیش ما، باز آی زود
کز فراقت سوختم بر آتش دل همچو عود
پیش روی خود مرا بنشان بر آتش چون سپند
تا بسوزم خویشتن را کوری چشم حسود
ای که بردی آبروی من ز آه دل بترس
[...]
باد پیمائی که جم را خاک ره پنداشتی
بر من از دیوانگی هر دم کمینی می گشود
گفتم آخر چند ازین گرمی برو سردی مکن
می فروزی آتش و خود کور می گردی بدود
چون نداری زهره ئی زهرت نمی باید فشاند
[...]
با سرود و آه و ناله میرود اشکم چو رود
در پیش مستان محبت این بود رود و سرود
عاشقان را در محافل ناله سازد سر بلند
مطربان را در مجالت آبرو باشد ز رود
با سرشکم دجله و جیحون دو بار آشناست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.