گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

آن دلبر طناز نگوئی که کجا شد

از پیش من بیدل دیوانه چرا شد

چون مونس و غمخوار دل خسته ما بود

از بهر چه از خسته خود یار جداشد

جان و دل غم دیده دمی شاد نبودست

تا از برمادلبر بی مهر و وفا شد

عشاق وفادار ندیدند دل خوش

تا یار ستمکاره پی جور و جفا شد

یک روز نپرسید که از جور غم عشق

بر جان و دل عاشق بیچاره چه ها شد

ما شهره شهریم میان همه عشاق

تا عشق ترا میل دلی جانب ما شد

گویند اسیری ز چه شوریده و شیداست

گو از غم ما او بجهان بی سرو پاشد

 
 
 
sunny dark_mode