حُسن رخسار تو چون میل نقابی میکند
جان چو زلف بیقرارت اضطرابی میکند
عاشق دیوانه چون خواهد که بیند روی یار
زلف او آشفته گشت و پیچ و تابی میکند
گرنه شوریدهای دل این پریشانیت چیست
گیسویش در گردن جان کو طنابی میکند
زاهدا معذور فرما گر لبش خواهم مدام
مست و مخموریم دل میل شرابی میکند
دردسر تخفیف کن جانا که ترک چشم مست
در خمار مستی است و میل خوابی میکند
در پی خون مسلمانان دو چشم کافرش
تیغ غمزه برکشیده خوش شتابی میکند
میندانم کز چه با ما آن جفاخو بیوفا
بیخطا هر دم خطابی و عتابی میکند
تا جمال او عیان بینند مشتاقان اگر
پرده بردارد ز رخ فکر صوابی میکند
دایما جان اسیری کوری چشم رقیب
حُسن رخسارش تماشا بیحجابی میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.