کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد
این نقد بقا چیست که بیهوده فنا شد
اظهار محبت به سگ کوی تو کردیم
گفتیم مگر دوست شود دشمن ما شد
دل خون شد و از دیدهٔ خونابه فشان رفت
تا رفتهای از دیده چه گویم که چهها شد
با جلوهٔ حسنت چه کند این تنِ چون کاه
انوار تجلیست کزان کوه ز پا شد
رفتیم به خوابِ غم از افسانهٔ وحشی
او را که به عشرتگه ما راهنما شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس درد و ناکامی در عشق و جدایی اشاره دارد. شاعر از تلاشهای بیهودهاش برای بقا و ادامه رابطه صحبت میکند و به هدر رفتن عشق و دوستی اشاره میکند. او به عشقش به محبوب میبالد و از او خواهش محبت کرده اما در نهایت به دشمنی تبدیل شده است. احساس ناامیدی و اندوه شاعر به وضوح در واژهها و تصاویری مثل "دل خون" و "خواب غم" منعکس شده است. همچنین، او به زیبایی محبوب و تاثیر آن بر خود اشاره میکند که به نوعی او را به حالت تسلیم و شکست میکشاند. در نهایت، این شعر روایتگر غم و حسرتی عمیق نسبت به عشق گمشده است.
هوش مصنوعی: هیچ نتیجهای از تلاشهایم نگرفتم و سرمایهام برای ماندگاری از دست رفت. این سرمایهای که برای بقا به آن تکیه داشتم، چه چیزی است که بیفایده به زوال میرود؟
هوش مصنوعی: ما عشق و محبت خود را به سگ محلهات نشان دادیم، اما او بهجای اینکه دوست ما شود، دشمن ما شد.
هوش مصنوعی: دل از غم و ناراحتی پراکنده و خونین شده و اشکها مانند خون از چشمها سرازیر شده است. حالا که آن عزیز رفته، چه بگویم و چه احساسی دارم که دلم را به درد آورده است.
هوش مصنوعی: با زیبایی و جلوهٔ تو، این بدن بیارزش مانند کاه چه کار میتواند بکند؟ نوری که از تجلی تو میتابد، آنقدر قوی است که حتی کوهها را از پا درمیآورد.
هوش مصنوعی: در خواب غمی فرو رفتیم، به خاطر داستانی از او که به ما در راهیابی به جایی پر از شادی کمک کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بهروزبن احمد که وزیر الوزرا شد
بشکفت وزارت که سزا جفت سزا شد
تا رای چو خورشیدش بر ملک و ملک تافت
هر رای که بر روی زمین بود هبا شد
تا چون فلک عالی بر صحن جهان گشت
[...]
دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد
باز این ز برای دل تنگم چه بلا شد؟
دل خون شد و اندر سر آن غمزه شود نیز
جانی که به صد حیله از ان طره جدا شد
یاران موافق همه فارغ ز غم و درد
[...]
سلطان سراپردهٔ میخانه کجا شد
از مجلس رندان خرابات کجا شد
معنیش هم اینجاست اگر صورت او رفت
پنهان ز نظر گشت نگوئی که فنا شد
هر رند که در کوی خرابات درآمد
[...]
سلطان، سرِ تخت شهی کرد تنزّل
با آنکه جز او هیچ شهی نیست گدا شد
آنکس که زفقر و ز غنا هست منزّه
در کسوت فقر از پی اظهار غنا شد
هرگز که شنیدست از ازین طرفه که یک کس
[...]
آن دلبر طناز نگوئی که کجا شد
از پیش من بیدل دیوانه چرا شد
چون مونس و غمخوار دل خسته ما بود
از بهر چه از خسته خود یار جداشد
جان و دل غم دیده دمی شاد نبودست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.