گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

تا بکفر زلف تو جان مرا اقرار شد

دل ز ایمان برگرفت و در پی زنار شد

از شراب عشق جانان جان ما چون گشت مست

از خیال زهد و هشیاری دلم بیزار شد

از شراب جام عشقم از ازل مست و خراب

من ازاین مستی نخواهم تا ابد هشیار شد

می نگنجد در جهان جانم ز شادی و نشاط

تا غم عشق تو ما را مونس و غمخوار شد

تا دلم خو با جفای عشق جانان کرده است

در وفای عشق او جان و دلم ایثار شد

تاز لذات دو عالم نگذری مردانه وار

کی توان کی، از لقای دوست برخوردار شد

شد اسیری فارغ و آزاده از دنیا و دین

تا ببزم عشق جانان جان ما را بار شد