گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

دانست و هست و بود تو را مظهر آینه

روزی که کرد تعبیه اسکندر آینه

نتوان زدود نقش رخت از ضمیر او

چون جان گرفته عکس تو را در بر آینه

مستی من زآینه نبود عجب که هست

لعل لبت شراب بود ساغر آینه

عکس تو را و آه مرا عاریت گرفت

روشن اگر که هست و مکدر گر آینه

در آینه چو دید جمالت کلیم گفت

کرده شعاع طور تجلی در آینه

دارد چرا گرنه بهشتست هر طرف

طوبی و حور در بر و هم کوثر آینه

آشفته داوری نبرد پیش شه زتو

اندر میان ما و تو بس داور آینه

جز در رخ علی نتوان دید نور حق

بهر جمال غیب بود حیدر آینه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

ما فتنه بر توایم و تو فتنه بر آینه

ما رانگاه در تو، تو را اندر آینه

تا آینه جمال تو دید و تو حسن خویش

تو عاشق خودی ز تو عاشق‌تر آینه

از روی تو در آینه جان‌ها شود خیال

[...]

نجم‌الدین رازی

مافتنه بر تویم تو فتنه بر آینه

مارا نگاه درتو ترا اندر آینه

تا آینه جمال تو دید و تو حسن خویش

تو عاشق خودی ز تو عاشق‌ترآینه

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نجم‌الدین رازی
مولانا

* * *

ما عاشقیم بر تو، تو عاشق بر آینه

ما را نگاه بر تو، ترا اندر آینه

از دود آه خویش، جهان را سیه کنم

تا هیچ صیقلی نکند دیگر آینه

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
ابن یمین

گر نور روی روشنت افتد بر آینه

از زنگ تیره می نشود دیگر آینه

ور آینه به پیش رخ چون مه آوری

گردد مصور از رخ تو جان در آینه

در روی آینه چو تبسم کنی بلطف

[...]

اهلی شیرازی

ای عکس از آفتاب ترا همبر آینه

کس را چه حد که تیز بیند در آینه

چون عکس خود در آینه بینی و لب گزی

او هم ز دیدن تو گزد لب در آینه

عیسی نماید از فلک آبگینه رنگ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه