رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب
بنشین میان مستان اینک مه و کواکب
آن روز پرعجایب وان محشر قیامت
گشتهست پیش حسنت مستغرق عجایب
چون طیبات خواندی بر طیبین فشاندی
طیبتر از تو کی بود ای معدن اطایب
جان را ز تست هر دم سلطانیی مسلم
این شکر از کی گویم؟ از شاه یا ز صاحب؟
در جیب خاک کردی ارواح پاک جیبان
سر کرده در گریبان چون صوفیان مراقب
عشق تو چون درآمد اندیشه مرد پیشش
عشق تو صبح صادق اندیشه صبح کاذب
ای عقل باش حیران نی وصل جو نه هجران
چون وصل گوش داری زان کس که نیست غایب؟!
جان چیست؟ فقر و حاجت، جانبخش کیست جز تو؟
ای قبله حوایج معشوقه مطالب
نک نقد شد قیامت اینک یکی علامت
طالع شد آفتابت از جانب مغارب
درکش رمیدگان را محنت رسیدگان را
زان جذبههای جانی ای جذبه تو غالب
تا بیند این دو دیده صبح خدا دمیده
دام طلب دریده مطلوب گشته طالب
عشق و طلب چه باشد؟ آیینه تجلی
نقش و حسد چه باشد؟ آیینه معایب
کو بلبل چمنها تا گفتمی سخنها
نگذشت بر دهانها یا دست هیچ کاتب
نه از نقشهای صورت نه از صاف و نه از کدورت
نه از ماضی و نه حالی نه از زهد نه از مراتب
عقلم برفت از جا باقیش را تو فرما
ای از درت نرفته کس ناامید و غایب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به عشق و جذبهای اشاره دارد که معشوق حقیقی را توصیف میکند. شاعر از زیباییهای معشوق و اثرات عمیق عشق بر جان و دل میگوید. در جملات ابتدایی، شاعر به فصل جمع عاشقان و تماشای زیباییها در میان مستان اشاره دارد. عشق به عنوان یک نیروی قدرتمند، ذهن و عقل را تحت تأثیر قرار میدهد و به آدمی احساس نیاز و فقر به معشوق را القا میکند.
سپس به نقش عشق در زندگی و ارتباط آن با حقیقت و معانی عمیق اشاره میشود. شاعر بر این باور است که عشق و طلب ما را به آگاهی و حقیقت نزدیکتر میکند و هیچچیزی نمیتواند مانع از درک این حقیقت عمیق شود. در انتها، شاعر از امید به وصال و رضایت از معشوق سخن میگوید و تأکید میکند که هیچکس بدون امید و ارتباط با معشوق از درگاه او ناامید نمیشود.
هوش مصنوعی: ای جان، به عاشقان توجه کن و در میان مستان بنشین، زیرا که اکنون ماه و ستارهها حاضرند.
هوش مصنوعی: روزی شگفتآور و روز قیامت فرا رسیده است، در حالی که زیبایی تو همه چیز را در خود غرق کرده است.
هوش مصنوعی: زمانی که تو چیزهای خوب را برای خوبان خواندی، بهترین چیزها را به آنها بخشیدی. ای معدن بهترینها، کیست که از تو بهتر باشد؟
هوش مصنوعی: من هر لحظه از وجود تو، قدرت و سلطنتی را حس میکنم. حالا این محبوبی که شیرینیاش را حس میکنم، آیا از شاه باعظمت است یا از صاحباختیار؟
هوش مصنوعی: اگر در دل خود، ارواح پاک را پنهان کنی، مانند صوفیان باید دائم در کنج خود مراقب و هوشیار باشی.
هوش مصنوعی: عشق تو وقتی در قلب و ذهن یک مرد ورود میکند، مانند صبح روشن و واقعی است. در مقابل، افکار دیگر و اندیشههای بیاساس شبیه صبحی هستند که واقعی نیستند و فقط یک خواب به نظر میآیند.
هوش مصنوعی: ای عقل، چرا حیرانی؟ نه به دنبال وصل باش و نه هجران. چون وقتی که وصل را در گوش داری، چطور میتواند آن کس که غایب است از تو دور باشد؟
هوش مصنوعی: جان چیست؟ جز نیاز و فقر چیزی نیست. و چه کسی جز تو میتواند جان را زنده کند؟ ای مرجع و هدف درخواستهای خواستههای عاشقانه.
هوش مصنوعی: هم اکنون روز قیامت فرارسیده و نشانهای از سرنوشت نمایان شده است؛ خورشید از طرف مغرب طلوع کرده است.
هوش مصنوعی: از جذبههای روحی تو، رنجکشیدگان و کسانی که در محنت هستند، دور میشوند و تحت تأثیر تو قرار میگیرند. تو بر آنها تسلط داری و نیروی تو غالب است.
هوش مصنوعی: تا وقتی که این دو چشم ببیند صبح الهی فرا رسیده و دام طلب پاره شده و خواسته و آرزو به حقیقت پیوسته است.
هوش مصنوعی: عشق و خواستن چه معنایی دارد؟ حسد و جلوههای مختلف چه مفهومی دارد؟ اینها در واقع به نوعی نمایانگر نقصهای آدمی هستند.
هوش مصنوعی: ببلهایی که در باغها هستند، وقتی من از آنها صحبت کردم، هیچ کلمهای از دهانها یا دستان هیچ نویسندهای بیرون نیامد.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که نه زیبایی ظاهری، نه خلوص و نه تیرگی، نه گذشته و نه حال، نه زهد و نه درجات مختلف روحانی نمیتواند حقیقت را بیان کند. در واقع، این جمله به جستجوی عمیقتری برای درک حقیقت اشاره دارد که فراتر از ظواهر و معیارهای عرفی است.
هوش مصنوعی: عقل من از دست رفت و حالا باقیاش را به تو واگذار میکنم، ای کسی که از در تو هیچکس ناامید و غایب نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خهخه به نام ایزد آن روی کیست یارب
آن سحر چشم و آن رخ آن زلف و خال و آن لب
در وصف حسن آن لب ناهید چنگ مطرب
بر چرخ حسن آن رخ خورشید برج کوکب
مسرور عیش او را این عیش عادتی غم
[...]
قندیست آتشینرو، شمعیست انگبینلب
ماه سپهرکسوت، مهر هلالغبغب
قطران مشک و خالش از مُشک و گل مُسَلسَل
کافور آب و خاکش از شیر و می مرکب
ترک جهانفروزش گنجی ز نیمروزش
[...]
ای زلف و عارض تو با هم چو روز در شب
خورشید را ز رویت گاهی عرق، گهی تب
با روی تو اگر مه دعوی کند به خوبی
از اوج آسمانش در کش به چاه نخشب
چشمت به طاق ابرو پیوسته تیر در قوس
[...]
ای عقل ذوفنونان پیش تو طفل مکتب
از فیض بارگاهت لبریز دست مطلب
گویم پی دعایت تا صبح ز اول شب
ای عنصر تو مخلوق از کبریای مشرب
گفتی بلب رسانم از اشتیاق جانت
جان من است آن لب امشب بیار بر لب
از سرو و گل چو خواهی امشب که هست در بر
مهر وی سر و قامت مشکبوی سیم غبغب
از تاب جعد مویت وز آفتاب رویت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.