که باز در برخ اهرمن گشاد امشب
که غیر پا بسر کوی تو نهاد امشب
زدی به نشتر مژگان رگ رقیب نهان
که جوی خون زرگ دیده ام گشاد امشب
اشارهای نهانی بچشم گو نکند
که از نهان و عیان پرده برفتاد امشب
نگارم آینه وای رقیب تو کوری
عبث مقابلت آئینه ایستاد امشب
نه مستی می امشب چه هر شبست ایشوخ
بدستت این می ممزوج تا که داد امشب
مخور فریب رقیبان که دیو و راهزنند
کنم نصیحت جانا تو را زیاد امشب
مکن که خرمن حسنت بآه میسوزد
بکن بگفته آشفته اعتقاد امشب
بخوان تو نادعلی بهر دفع اهرمنان
بکن تو حرز زتعویذ اوستاد امشب
تو شاه کشور حسنی درآی از در عدل
مباد بر در حیدر بریم داد امشب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا چو وصل تو تشریف بار داد امشب
بیار باده و گوهر هرچه باد امشب
کمند زلف تو وجام باده هر دو به کف
رقیب را چه بماند به دست ، باد امشب
مگر زمانه ببخشود بر من مسکین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.