گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

شبها ببزم غیر توئی شمع انجمن

چون شام کور میگذرد هر شبی بمن

پروانه ای که گرد سرت پر زند منم

در محفلی که روی تو شد شمع انجمن

بازآی چون نسیم سحرگه ببوستان

تا غنچه همچو گل بدرد بر تو پیرهن

هر دل که شد بشام غریبان زلف تو

تا صبح روز حشر ندارد غم وطن

آنرا که سرو و گل بنظر جلوه میکند

هرگز ندیده سرو گلندام سیمتن

عیسی صفت بمقبره کشتگان بیا

کز شوق تو کنند قبا بر بدن کفن

از آب چشم و آه من ای شوخ الحذر

کاین برق خانه سوز است آن سیل خانه کن

زآن دام زلف و دانه خالت که بر لبست

یوسف هزار افکنی اندر چه ذقن

هر کس که گفت مشگ بود از ختا کجاست

نیکو ندیده نافه آنزلف پرشکن

پرچین کند چو حلقه آنزلف مشکبوی

در هر شکن اسیر کند آهوی ختن

آشفته از خودی بگذر تا رسی بدوست

کاندر حریم عشق نگنجیده ما و من

آن خاک عرش فرش سر کوی مرتضی

آن شهسوار عرصه امکان ابوالحسن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

گفتم گلست یا سمنست آن رخ و ذقن

گفتا یکی شکفته گلست و یکی سمن

گفتم در آن دو زلف شکن بیش یا گره

گفتایکی همه گره است و یکی شکن

گفتم چه چیز باشد زلفت در آن رخت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

کردم تهی دو دیده بر او من چنانک رسم

تا شد ز اشکم آن ز می خشک چون لژن

من کرده پیش جوزا، وز پس نبات نعش

اینهم چو باد بیزن و آنهم چو با بزن

ازرقی هروی

ای گلبن روان و روان را بجای تن

پیش آر جام و تازه کن از راح روح من

زان می که رنگ و بوی تقاضا کند ازو

د رکوهسار لاله و در باغ یاسمن

خمری که مشک خفته و بیدار در دو حال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

تا باد ماه آبان بگذشت در چمن

شد زرد و پر ز گرد به اندر چمن چو من

چون تخته های زرین بر نیلگون پرند

برگ چنار ریخته از باد در چمن

بر شاخ نار نار کفیده نگاه کن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه