گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

فخرت ای جم بجز از جام چه خواهد بودن

ور ندانی که سرانجام چه خواهد بودن

گر در ایام جوانی نکنی عیش مدام

پس تو را حاصل ایام چه خواهد بودن

دیدم آن دانه خال تو و دام خم زلف

غیر دل صید تو در دام چه خواهد بودن

ای خوشا خلوت انس می و معشوق و سماع

عیش در انجمن عام چه خواهد بودن

دید میخواره چو عکس رخ ساقی در جام

گفت مستانه که فرجام چه خواهد بودن

غم ناکامی ایام مخور باده بیار

گر برآید زجهان کام چه خواهد بودن

عاشقان را نبود نام بجز ننگ بگو

ننگ آشفته بجز نام چه خواهد بودن

نبری نام علی زاهد خود بین بنماز

پس بگو آیه اسلام چه خواهد بودن

گر بهنگام غزل مدح نگوئی زامیر

سخن و حرف بهنگام چه خواهد بودن