گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

رفته بباغ و و بوستان دسته بدسته دوستان

تا زجمال دوستان ساخته باغ و بوستان

دسته گل نبسته ام شاخ سمن نچیده ام

تحفه چه آورم بگو لایق بزم دوستان

بلبل اگر که عاشقی بوی گلت کفایت است

برد زبوی پیرهن باد بمصر ارمغان

ناله من دهد خبر پیش زآمدن تو را

بانگ جرس بلی رسد پیش زپیش کاروان

گریه فزود ژاله ام داغ نمود لاله ام

کز دل و دیده عاشقان این دو همی دهد نشان

نشئه مجو زباده ای کز پی اوست دردسر

طوف من بگلشنی کز عقبش رسد خزان

صیرفی ار بصیر شد زر بمحک نمیزند

دوست اگر شناختی نیست سزای امتحان

تا نخلد بپای گل خار بحکمت و عمل

باد بباغ میبرد باز بساط پرنیان

من بهوای دلستان ترک هوا نگفته ام

عاشق دوست کی بود در پی مثل این و آن

خون رقیب ریزی و بسمل طوطیان بخون

از که خلاف سر زده باز بگو در این میان

نازش هر که در جهان هست زجاه و منزلت

آشفته بر در مغان روی بخاک آستان

منصب و مال و عزتم حشمت و جاه و دولتم

نیست بدست وشا کرم بر در درگه مغان

هست پناه ما علی مظهر جلوه جلی

گو بزمین ببارها فتنه هزار آسمان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مجیرالدین بیلقانی

قاعده ای نهاد خوش حسن تو باز در جهان

عشق تو زد سه نوبه ای بر در دار ملک جان

شعبده لب ترا از پی دلبری فلک

ماند به شکل حقه ای مهره مار در دهان

از تو من شکسته دل همچو پیاله در خطم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
خاقانی

شاه جهان گشای را از شب و روز آن جهان

باد هزار سال عمر، اینت دعای راستین

اثیر اخسیکتی

ای جهان را، یادگار از طغرل و الب ارسلان

آسمان داد و دینی آفتاب دودمان

بوسه داده نعل یکران تو طوق ماه نو

سجده برده پیش دیوان تو، طاق ابروان

تا هزاران قرن دیگر هم، نیارد روزگار

[...]

مولانا

مانده شده‌ست گوش من از پی انتظار آن

کز طرفی صدای خوش دررسدی ز ناگهان

خوی شده‌ست گوش را گوش ترانه نوش را

کو شنود سماع خوش هم ز زمین هم آسمان

فرع سماع آسمان هست سماع این زمین

[...]

حافظ

فاتحه‌ای چو آمدی، بر سر خسته‌ای بخوان

لب بگشا که می‌دهد، لعل لبت به مرده جان

آن که به پرسش آمد و، فاتحه خواند و می‌رود

گو نفسی که روح را، می‌کنم از پیَش روان

ای که طبیبِ خسته‌ای، روی زبان من ببین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه