ساقیا من که خرابم ز نو آبادم کن
تشنهام خضری و از جرعهٔ امدادم کن
زازل گرچه نهادند مرا بنیان کج
راست خواهی تو خرابم کن و آبادم کن
در وجود من خاکی نبود آب طرب
بکش از خاک در میکده ایجادم کن
همه شب همنفس مرغ گلستانم من
یکنفس ای گل نو گوش بفریادم کن
مطرب از ساز حقیقت بزن این پرده
ساقی از رنگ تعلق زمی آزادم کن
بچم ای گلبن مه روی سهی قد در باغ
فارغ از جلوه سرو و گل و شمشمادم کن
کو اجازت که بسر برد در تو طوف کنم
همتی بدرقه طوسم و بغدادم کن
بسمل تیر نظر منتظر یک نگهست
فارغ از کمکش دام و زصیادم کن
بیستون غم عشق تو بناخن کندم
بده آن تیشه خونریزم و فرهادم کن
رهروان جمله بکعبه من آشفته بدیر
آخرای پیر خرابات تو ارشادم کن
پای تا سر غمم از کثرت اغیار بیا
بی خبر از درم و از همه غم شادم کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد که او را از حالت خراب و پریشان بهبود بخشد و به زندگی جدیدی هدایت کند. او تشنه عشق و خوشی است و از ساقی میخواهد که با نوشیدن شراب، روح او را زنده کند. شاعر به خلاء وجودش اشاره میکند و میخواهد که با هنر، او را به وجد آورد. همچنین از مطرب میخواهد که نغمههایی مطرب بزند که او را از وابستگیها آزاد کند. در پایان، او به عشق و غمهایش اشاره میکند و از خداوند میطلبد که او را یاری کند تا از غمها رهایی یابد و خوشحال شود.
هوش مصنوعی: ای ساقی، من که در حال بدی هستم، مرا دوباره سرحال کن. من تشنهام، میخواهم از صفا و تازگی بهرهمند شوم و مرا از جرعهٔ نوشیدنیات سیراب کن.
هوش مصنوعی: اگرچه مرا با بنیاد نادرستی ساختند، اگر تو بخواهی میتوانی من را ویران کنی و دوباره بسازی.
هوش مصنوعی: در وجود من هیچ چیزی از لذت و شادی نیست، از خاک من چیزی بکش و در میخانهای که ساختهام، زندگی ببخش.
هوش مصنوعی: من تمام شب را با صدای پرندهای در باغ سر میکنم و از تو میخواهم که به صدای من گوش کنی و پاسخ بدهی.
هوش مصنوعی: ای نوازنده، از ساز حقیقت نغمه سر کن و این پرده را باز کن. ای ساقی، مرا از رنگ و بوی تعلق دنیا رها کن.
هوش مصنوعی: عزیزم، ای گل درشت و زیبا با قامت بلند، در باغی که از زیبایی سرو و گل و شمشاد بینیاز است، مرا در آغوش بگیر و آرام کن.
هوش مصنوعی: به من اجازه بده که با تمام توان در کنار تو باشم و این راهی که پیش رو دارم، مرا به طوس و بغداد بکشاند.
هوش مصنوعی: منتظر یک نگاه هستم که مانند تیر بیفتد و بیآنکه به کمک کسی نیاز داشته باشد، مرا به دام بیاندازد و یادی از من بکند.
هوش مصنوعی: در دل غم عشق تو، کوه بیستون را که به سختی ساختهام، به ابتکار خودم میکَنم. از من خواهش میکنم که آن تیشه خونین را به من بدهی تا بتوانم مانند فرهاد، دلم را تسکین ببخشم.
هوش مصنوعی: مسافران همگی به کعبه میروند، اما من در اینجا در حال سرگردانی در دیر هستم. ای پیر خرابات، مرا هدایت کن.
هوش مصنوعی: من از شدت غم و اندوهی که ناشی از مشکلات دیگران است، پر شدهام. بیا و بدون اینکه از حال من باخبری، به درونم قدم بگذار و مرا شاد کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.