پا بر سر خم نهاده مستان
بنگر بغرور می پرستان
مطرب بهوای تو نواسنج
یا بر سر گل هزار دستان
ای پنجه و ساعد نگارین
خون دل ما خوری بدستان
بگشا بسخن دهان شیرین
تا بزم کنی تو شکرستان
این حکمت و عقل از که آموخت
طفلی که نرفته در دبستان
گوئی که بشهد دانه آمیخت
آن شیر که خورده ای زپستان
از غمزه کافر و خط زلف
رخساره نموده کافرستان
از کاخ ببوستان بکش رخت
تا رقص کند سرو بستان
آشفته نخواست جلوه طور
تا شمع تو دید در شبستان
مائیم و نوای عشق حیدر
بلبل بنواست در گلستان
از بیشه عشق برحذر باش
شیر است بسی در این نیستان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
واجب صدقهام به زیر دستان
گو خواه بدزد و خواه بستان
ای روی تو شمع بتپرستان
یاقوت تو قوت تنگدستان
زلف تو و صد هزار حلقه
چشم تو و صد هزار دستان
خورشید نهاده چشم بر در
[...]
ای ساقی و دستگیر مستان
دل را ز وفای مست مستان
ای ساقی تشنگان مخمور
بس تشنه شدند می پرستان
از دست به دست می روان کن
[...]
سر مست رود چو در گلستان
پامال کند جمال بستان
من ناله کنان ز غم همه شب
او خفته به ناز در شبستان
یارب که از آن خدای ناترس
[...]
ای چشم تو چشم بند مستان
روی تو چراغ بت پرستان
بادام تو نقل میگساران
عناب تو کام تنگدستان
مرجان تو پرده دار لؤلؤ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.