ای چشم تو چشم بند مستان
روی تو چراغ بت پرستان
بادام تو نقل میگساران
عناب تو کام تنگدستان
مرجان تو پرده دار لؤلؤ
ریحان تو خادم گلستان
رخسار تو در شکنج گیسو
رخشنده چو شمع در شبستان
سرنامه ی حسن یا خطست این
عنوان جمال یا رخست آن
ای شمع مریز اشک خونین
گریه چه دهی بیاد مستان
صدر جامه دریده ام چو غنچه
بر زمزمه ی هزار دستان
سرخاب قدح تهمتنانرا
از پای درآورد بدستان
خواجو دهن قرابه بگشای
وز لعل پیاله کام بستان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر دل و جان عارفان میپردازد. شاعر چشم معشوق را به چشمان مستها تشبیه میکند و روی او را چراغ بتپرستان میداند. او ویژگیهای مختلف معشوق را با نمادهای شیرین و خوشمزه مانند بادام و عناب و مرجان توصیف میکند. این زیباییها با اشک و غمهای عاشقانه همراه است و شاعر احساسات عمیق خود را از عشق و درد فراق بیان مینماید. در نهایت، او از معشوق میخواهد که به او اجازه دهد کام دلش را از شراب عشق پر کند.
هوش مصنوعی: ای چشمان تو، مانند چشمبند مستان است و روی تو، مانند چراغی برای بتپرستان میباشد.
هوش مصنوعی: بادام تو، نشانهی خوشی و لذت برای میگساران است و عناب تو، شیرینی و خوشی را به کام افراد نیازمند میآورد.
هوش مصنوعی: تو مانند مرجانی هستی که نگهدار لؤلؤ (دریا) است و ریحان تو مانند خدمتکاری است که به گلستان سرویس میدهد.
هوش مصنوعی: چهرهات مانند شمعی در تاریکی میدرخشد و زیباییات در تاروپود موهایت نمایان است.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت چهره حسن اشاره دارد و میگوید که نامحسوس، ظاهر زیبای او مانند نامی در سرنامه است که توجه را جلب میکند. به عبارت دیگر، ظاهری دلربا و جذابیت او، مانند عنوانی در بالای صفحه، خود را معرفی میکند و درخشش خاصی دارد.
هوش مصنوعی: ای شمع، اشکهای خونین خود را نریز و برای چه کسانی میگریدی؟
هوش مصنوعی: من لباس خود را پاره کردهام مانند غنچهای که در دل هزار صدای نغمه غرق شده است.
هوش مصنوعی: سرخی قدح باعث شد تا تهمتزنان به زمین بیفتند و از پا درآیند.
هوش مصنوعی: بیا بگذارید که درب قفسه شراب را باز کنیم و از خوشمزگی لعلین پیاله، لذت ببریم و کاممان را سیراب کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
واجب صدقهام به زیر دستان
گو خواه بدزد و خواه بستان
ای روی تو شمع بتپرستان
یاقوت تو قوت تنگدستان
زلف تو و صد هزار حلقه
چشم تو و صد هزار دستان
خورشید نهاده چشم بر در
[...]
ای ساقی و دستگیر مستان
دل را ز وفای مست مستان
ای ساقی تشنگان مخمور
بس تشنه شدند می پرستان
از دست به دست می روان کن
[...]
سر مست رود چو در گلستان
پامال کند جمال بستان
من ناله کنان ز غم همه شب
او خفته به ناز در شبستان
یارب که از آن خدای ناترس
[...]
رندانه بیا به بزم مستان
می نوش ز جام می پرستان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.