گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

خبر زمصر که دارد بشیر کیست عزیزان

که جان بکف بسر ره ستاده پیر بکنعان

هزار سلسله دل ناگهان زجای بجنبد

مگر که زلف سیاه تو بود سلسله جنبان

بهندوان تو نازم هزار بار کز افسون

بر آفتاب و بر آتشکده شد است نگهبان

زباغ بلبل اگر رفت گو برو که سر آمد

بشاخسار محبت هزار مرغ خوش الحان

بهوش باش تو ایشیخ پارسا که همه شب

بکفر زلف دو تا میزند بتی ره ایمان

چرا به تیره شب عاشقان تو رحم نداری

تو را که شد ید و بیضا عیان زچاک گریبان

نه سودمند بسودای عشق آمده عناب

بیار بوسی و فارغ کنم زدست طبیبان

تو میروی همه جا آفتاب وار درآئی

من از قفای تو آیم چو سایه از همه پنهان

زآب دیده سرشکم بشست نامه و گفتی

زچیست نامه آشفته را بخون شده عنوان

مگر که سلسله حب مرتضی زعنایت

برون کند زسر آشفته را خیال پریشان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قاآنی

ز خلق خواجهٔ عالم ز رای مهتر دوران

معطر آمده‌ گیتی منور آمده‌ کیهان

بهینه بندهٔ ‌گیهان خدای و خواجهٔ عالم

مهینه مهدی معجز نمای و هادی دوران

درون چنبر حزمش قرار تودهٔ غبرا

[...]

افسر کرمانی

شبی چو زلف دلارام مشک فام و شبه سان

بسان خط بتان تار و جعد خوبان تاران

کشیده بودم از آسیب دهر پای به دامن

فکنده بودم از اندوه فکر سر به گریبان

ز دیده اشک روانم، روان به دامن صحرا

[...]

صامت بروجردی

خدیو خطه امکان امام عصر زمان

شریک قرآن هادی انس و رهبر جان

ظهور هستی مطلق خلیفه الرحمن

به روز وحدت واجب نتیجه امکان

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صامت بروجردی
عارف قزوینی

شه زنان، به سرزنان و موکنان

به گریه گفت: کو سران ایران، دلاوران ایران؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه