گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

حدیث عشق از مستان شنو ای دل نه هوشیاران

که هرگز خفته را نبود خبر از کار بیداران

زاشک و آه من اندر شب هجران حذر باید

که خیزد لاجرم طوفان چو باشد باد با باران

نهد تسبیح و سجاده بگیرد ساغر باده

گذار زاهد افتد گر شبی در کوی خماران

در آن غوغا که بگشاید در میخانه رحمت

به محشر دم نیارد زد کس از جرم گنه‌کاران

گشاده نافه از زلف دو تا بهر کساد چین

گشودی طره و بستی بتا بازار عطاران

بیا بی‌پرده در بازار مصر و چهره‌ای بنما

پشیمان کن ز کار یوسف مصری خریداران

به صید بسته پر صیاد را باشد سر رحمت

خوشا کنج قفس ای خوش بر احوال گرفتاران

دو چشم رهزنت دیدم به چین طره‌ات گفتم

به طراران شده سرحلقه از هر گوشه عیاران

نسوزد زآتش دوزخ محب مرتضی هرگز

بلی زاهد همین باشد جزای نیک‌کرداران

وفا از نیکوان دهر آشفته چه می‌جویی

بجوی از حیدر آن سر حلقه خیل وفاداران

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران

دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران

نصیحتگوی را از من بگو ای خواجه دم درکش

چو سیل از سر گذشت آن را چه می‌ترسانی از باران

گر آن ساقی که مستان راست هشیاران بدیدندی

[...]

اوحدی

دلا،خوش کرده ای منزل به کوی وصل دلداران

دگر با یادم آوردی قدیمی صحبت یاران

ز خاکت بوی عهد یار می‌یابد دماغ من

زهی!بوی وفاداری، زهی!خاک وفاداران

خوشا آن فرصت و آن عیش و آن ایام و آن دولت

[...]

ابن یمین

نگارا عزم آن دارم که گر بر رغم اغیاران

ز راه لطف و دلجوئی در آئی از در یاران

کنم دنیا و دین هر دو فدای خاک پای تو

چه وزن آرد کله جائی که سر بخشند عیاران

گر از خاک سر کویت برد باد صبا گردی

[...]

خواجوی کرمانی

چو چشم خفته بگشودی ببستی خواب بیداران

چو تاب طرّه بنمودی ببردی آب طرّاران

ترا بر اشک چون باران من گر خنده می آید

عجب نبود که در بستان بخندد غنچه از باران

چو فریاد گرفتاران بگوشت می رسد هر شب

[...]

سلمان ساوجی

دل من زنده می‌گردد به بوی وصل دلداران

دماغم تازه می‌دارد نسیم وعده یاران

الا ای صبح مشتاقان بگو خورشید خوبان را

که تا کی ذره سان گردند در کویت هواداران

شبی احوال بیماران بپرس از شمع مومن دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه