زین بادیه چون رفت مه نوسفر من
کاین دشت همه دجله شد از چشم تر من
خوش باد بمرغان چمن وقت که صیاد
در دام شکسته است همه بال و پر من
شد چاشنی کام رقیبش شکر وصل
آن نخل که خورد آب زخون جگر من
دادی تن سیمین بزر و نیست بیادت
از اشک چه سهم من و روی چو زر من
ای یوسف کنعانی در مصر عزیزی
هرگز نکنی یاد که چونشد پدر من
این برق جهانسوز که بر حاصل ما رفت
هیهات که بر جای گذارد اثر من
از کوه غم عشق تو آمد سحر آواز
مژده که دو صد طور بود در کمر من
آشفته چه سوز است بجانم که در این باغ
همچون شجر طور شرر شد ثمر من
بگفت سحر پیر خرابات بمستان
سرچشمه کوثر بود از خاک در من
آن باده فروش خم توحید الهی
کش خاک کف پای بود تاج سر من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق خود از عشق و دوری میپردازد. او از مسیری که طی کرده و تاثیری که این عشق بر زندگیاش گذاشته، صحبت میکند. به یاد معشوق و لحظات شیرین وصال اشاره میکند و از غم و اندوه جدایی میگوید. همچنین، از زیبایی و جذابیت معشوق و ویژگیهای خاصی که او دارد، یاد میکند و در نهایت به پیوند عمیق روحی و وجودی خود با معشوق اشاره میکند. کل شعر حاکی از احساسی عمیق و غمانگیز از عشق و یادآوری خاطرات گذشته است.
هوش مصنوعی: زمانی که ماه نوبر من از این بیابان رفت، این دشت به خاطر اشکهای من تبدیل به دجله شد.
هوش مصنوعی: مرغان چمن در زمانی خوشحال و آزاد هستند که صیاد نتوانسته باشد آنها را شکار کند و گرفتار می شود. در این شرایط، من هم که به نوعی در قید و بند هستم، احساس خوشحالی میکنم.
هوش مصنوعی: شیرینی زندگی رقیب به خاطر وصالی است که با آن نخل دارد، نخیلی که آبش از خون جگر من تامین میشود.
هوش مصنوعی: تو وجود زیبای خود را به من بخشیدی، اما تو دیگر به یاد من نیستی و من در این حال تنها با اشکهایم و چهرهام که به مانند طلاست، دست و پنجه نرم میکنم.
هوش مصنوعی: ای یوسف زیبا در سرزمین مصر، تو عزیز و محترمی. هرگز به یاد نمیآوری که چه بر سر پدر من آمده است؟
هوش مصنوعی: این چراغ سوزان و بیرحم که بر زندگی ما تابید، بعید است که اثری از من بر جای بگذارد.
هوش مصنوعی: در صبحگاه، صدای خوشی از کوهِ غم عشق تو شنیده میشود که با خود نوید و خوشحالی میآورد؛ و در دل من، شگفتیهایی چون دوصد طوری نهفته است.
هوش مصنوعی: آشفتگی من چه درد شدیدی است که در این باغ، مانند درختی که آتش گرفته، میوهام سوخته و نابود شده است.
هوش مصنوعی: سحرگاه، پیرمردی در میخانه گفت که منبع زندگی و نیکی، از خاک وجود من جاری شده است.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که آن شرابفروش که نمایانگر توحید و یکتایی خداوند است، از قدری اهمیت و بزرگی برخوردار است که خاک پای او برای من ارزشمندتر از تاجی است که بر سر دارم. این بیان نشاندهنده احترام و ارادت عمیق به وجود مقدس الهی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امسال ز هجران تو ای خوش پسر من
یارب چه عنا بود که آمد به سر من
خونم چو جگر بسته شد از درد و عجب آنک
از دیده تو بگشادی خون جگر من
گر زین سفرت دیرتر آوردی گردون
[...]
بیم است که صد آه برآرم ز جگر من
تا بی تو چرا میبرم این عمر به سر من
آگاه از آنم که به جز تو دگری نیست
و آگاه نیم از بد و از نیک دگر من
عمری ره تو جستم و چون راه ندیدم
[...]
لب تشنگی حرص ندارد جگر من
خشک از قدح شیر برآید شکر من
در مشرب جان سختی من رطل گران است
هر سنگ که از حادثه آید به سر من
از مشرق مغرب گل خورشید برآمد
[...]
تمثال فنایم چه نشان؟ کو اثر من
خودبین نتوان یافتن آیینهگر من
گمکرده اثر چون نفس باز پسینم
کو هوش که از آینه پرسد خبر من
جمعیت شبنم گره بال هوایی ست
[...]
ای کار گه نقش خیالت بصر من
گلچین گلستان جمالت نظر من
سلطان سراپرده تجریدم و باشد
از خاک کف پای تو تاجی بسر من
از کثرت امواج حوادث ز چه ترسم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.