مرا ز عشق بسی منت است بر گردن
که بازداشته شوقم زخواب وز خوردن
نه بار کس ببرد گردنم نه گوش حدیث
که حلقههاست ز زلفت به گوش و بر گردن
چنان به نان جواَم خوش که برنجان شهان
نمانده حالت رشک و نه آرزو بردن
گرت هواست که در سولجان زلف افتی
سری چو گوی به میدان بباید آوردن
بیا به طوف گلستان عشق ای بلبل
کزین چمن بگریزد سموم پژمردن
ز سِرّ عشق مزن لاف بعد ازین درویش
اگر به سر بودت شوق نفس پروردن
کسی که طالب جانان بود به بزم وصال
ز جان بیایدش اول مفارقت کردن
مرا ز طعن رقیبان چه کم شود از مهر
ز نیش، طالب نوشَت نداند آزردن
برفت چون شب عمرت بگو مپای انجمن
که شمع را به سحرگاه باید افسردن
بمیر در ره مهر علی تو آشفته
که زندگی دهدت در هوای او مردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و دلبستگی میپردازد و احساسی عمیق از رنج و شوق را بیان میکند. شاعر از دردهای ناشی از عشق میگوید که او را از خواب و خوشیها بازداشته است، و به حلقههای زلف معشوق اشاره دارد که به گردن و گوش او آویخته است. او از حالتی شبیه به نان جوام گلایه میکند و از آرزوها و حسرتهای خود مینالد.
شاعر با دعوت به جشن عشق و طراوت به بلبل، از لذتهای عشق سخن میگوید و تاکید میکند که عشق واقعی به رنج و جدایی نیز منتهی میشود. او به این نکته اشاره دارد که هیچ طعنه و کنایهای نمیتواند از عشق او به معشوق بکاهد و در نهایت، به این نتیجه میرسد که در عشق واقعی، حتی مرگ هم میتواند نشانهای از زندگی باشد.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق، بسیار دین و منت به گردن دارم، زیرا این عشق باعث شده که از خواب و خوردن لذت ببرم و شوق و ذوق من را زنده نگه دارد.
هوش مصنوعی: نه کسی بار سنگینی عشق من را بر دوش میکشد و نه کسی به حرفهایی که از عشق میزنم گوش میدهد، زیرا این زلف توست که همچون حلقههایی دور گوش و گردنم پیچیده است.
هوش مصنوعی: به قدری از نان جوام لذت میبرم که دیگر برای من آرزوهای بزرگ یا حسرت بهدست آوردن چیزهای تجملی بیاهمیت شده است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در دنیای عشق و زیبایی مانند گوی در میدان باشی، باید آماده باشی که در زنجیر محبت و جذابیت دلبر گرفتار شوی.
هوش مصنوعی: بیایید به باغ عاشقی بیایید ای بلبل، چرا که از این دشت و گلها خواهید گریخت و بادهای سوزان موجب پژمردن آنها میشود.
هوش مصنوعی: در عشق سخن از نمایش و ادعا نکن، زیرا اگر علاقه واقعی به پرورش جان خود داشته باشی، نباید فقط در ظاهر به این موضوع بپردازی.
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال معشوق است، زمانی که به جمع دوستان و خوشی میرسد، باید از جانش به خاطر جدایی اولیه فدا کند.
هوش مصنوعی: نقد و انتقاد رقیبان چه تأثیری بر من دارد؟ محبت من کم نمیشود. کسی که در پی خوشی و لذت است، نمیداند که آزار دیگران چه معنایی دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که عمرت به پایان میرسد، دیگر درباره اینکه در جمع چه میگویند، نگران نباش. چون مانند شمعی هستی که در صبح باید خاموش شود و نمیتواند به فعالیت خود ادامه دهد.
هوش مصنوعی: اگر در راه عشق علی جان خود را فدای او کنی، نیکی از او نصیبت میشود و زندگی تازهای را در صورت مرگ در عشق او تجربه خواهی کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
به هم نشستن و حلوای آشتی خوردن
به روزگار عزیزان که روزگار عزیز
دریغ باشد بی دوستان به سر بردن
اگر هزار جفا سروقامتی بکند
[...]
نمیتوان دل یاری زخود بیازردن
نه نیز هم دل خود را ز غیر آزردن
میان این دو دلم نیست حاصلی دیگر
مگر مناظره ای کردن و غمی خوردن
مگر به چاره بر لب کشند جان مرا
[...]
توان به خامشی از عمر کام دل بردن
دراز می شود این رشته از گره خوردن
گرت هواست به هر نیک و بد به سر بردن
دلی چو آینه باید به دست آوردن
به هرزه جان چه کَند کوهکن نمیداند
که روزی دگران را نمی توان خوردن
به جانفشانی اگر ابروت اشاره کند
[...]
زیاده فیض توان از شکستگان بردن
که عطر گل شود افزون بوقت پژمردن
بود بخانه تاریک با چراغ شدن
ز فیض بندگی دوست، زنده دل مردن
شکستگی است، نشان درستی ایمان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.