چو چشم خفته بگشودی ببستی خواب بیداران
چو تاب طرّه بنمودی ببردی آب طرّاران
ترا بر اشک چون باران من گر خنده می آید
عجب نبود که در بستان بخندد غنچه از باران
چو فریاد گرفتاران بگوشت می رسد هر شب
چه باشد گر رسی روزی بفریادت گرفتاران
طبیب ار بیندت در خواب کز رخ پرده برداری
ز شوق چشم رنجورت بمیرد پیش بیماران
الا ای شمع دلسوزان چراغ مجلس افروزان
بجبهت ماه مه رویان بطلعت شاه عیاران
بقد سرو سرافرازان برخ صبح سحر خیزان
بخط شام سیه روزان بشکّر نقل میخواران
زما گر خرده ئی آمد بزرگی کن وزان بگذر
که آن بهتر که بر مستان ببخشایند هشیاران
ز ارباب کرم لطفی ورای آن نمی باشد
که ذیل عفو می پوشند بر جرم گنه کاران
کسی حال شبم داند که چون من روز گرداند
تو خفته مست با شاهد چه دانی حال بیداران
بقول دشمن ار پیچم عنان از دوست بی دینم
که ترک دوستی کفرست در دین وفاداران
بگو ای پیر فرزانه که شاگردان میخانه
برون آرند خواجو را بدوش از کوی خمّاران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق و تناقضهای عشق و زندگی میپردازد. شاعر با بیدار شدن و دیدن زیبایی معشوق، به شوق و اشتیاق خود اشاره میکند. او به آرامش و سرزندگی که در اثر باران بر غنچهها میافتد، اشاره میکند و بر این نکته تأکید دارد که عشق و زیبایی میتواند دلهای سخت را نیز نرم کند.
شاعر از حقیقت تلخ بیداری در تقابل با خواب و خیال میگوید و به حال دردناک عاشقان اشاره میکند. او به دور از بندهای دنیوی، از عشق و هوسهای دنیای شراب و میخانه سخن میگوید و فریاد میزند که عشق حقیقی فراتر از آنچه در ظواهر میگذرد، است.
در نهایت، شاعر با بررسی وضعیت خود و دیگران، به نیاز به محبت و عفو در روابط انسانی میپردازد و یادآوری میکند که تنها خود فرد میداند چه بر او میگذرد، در حالی که دیگران در خواب و بیخبریاند. این شعر به جستجوی حقیقت و عشق در دنیای پر از درد و رنج پرداخته و بر نیاز به درک متقابل تأکید دارد.
هوش مصنوعی: وقتی چشمانش را از خواب باز کرد، خواب بیدارها را بست. زمانی که گیسویش را نمایان کرد، آبروی تابداران را نیز به تسخیر درآورد.
هوش مصنوعی: اگر تو از شادی مثل باران اشک میریزی، جالب نیست که غنچه در باغ به خاطر باران میخندد.
هوش مصنوعی: هر شب ناله و فریاد گرفتارانی که به کمک نیاز دارند به گوش میرسد. اگر روزی به فریاد این مردم برسی، چه خواهد شد؟
هوش مصنوعی: اگر پزشک تو را در خواب ببیند که از شوق بر پرده صورت خود برمیداری، چشمان او به خاطر ناراحتی تو از غم بیمارانت میمیرد.
هوش مصنوعی: ای شمعی که دلسوزان را روشن میکنی، چراغی برای مجلس افراد روشنیفام. به چهرهات نور ماه میتابد، همچون چهره شاهی که بر پهلوانان میدرخشد.
هوش مصنوعی: در صبح زود، کسانی که با افتخار و سربلندی بیدار شدهاند، همچون سروهای بلند به نظر میرسند. در حالی که افرادی که در حال و روزی ناخوش قرار دارند، تحت تاثیر غم و افکار تیره و تار دارند. این تصویر به زیبایی حال و احوال کسانی را که در جشن و شادمانی هستند، در مقایسه با آنانی که در غم و اندوه به سر میبرند، نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر از کسی عیبی دیدهای، آن را بزرگ نکن و از آن بگذر، چرا که این بهتر است از اینکه هشیاران بر مستان فخر کنند و عیوبشان را برشمند.
هوش مصنوعی: از بزرگان بخشش و کرم هیچ لطفی فراتر از این نیست که عفو و بخشش را بر گناهان گنهکاران سایه بگسترند.
هوش مصنوعی: کسی حال من را در شب نمیفهمد، وقتی که من شب را به روز تبدیل میکنم، تو در خواب خوشحالی با عشقات، حال بیدارها را نمیدانی.
هوش مصنوعی: اگر از دوست خود فاصله بگیرم، در نظر دشمن، من بیدین هستم؛ چون قطع کردن دوستی، در دین پرهیزگاران به حساب میآید.
هوش مصنوعی: بگو ای مرد دانا که شاگردان میخانه، خواجو را از کوی شرابفروشان به دوش میبرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران
نصیحتگوی را از من بگو ای خواجه دم درکش
چو سیل از سر گذشت آن را چه میترسانی از باران
گر آن ساقی که مستان راست هشیاران بدیدندی
[...]
دلا،خوش کرده ای منزل به کوی وصل دلداران
دگر با یادم آوردی قدیمی صحبت یاران
ز خاکت بوی عهد یار مییابد دماغ من
زهی!بوی وفاداری، زهی!خاک وفاداران
خوشا آن فرصت و آن عیش و آن ایام و آن دولت
[...]
نگارا عزم آن دارم که گر بر رغم اغیاران
ز راه لطف و دلجوئی در آئی از در یاران
کنم دنیا و دین هر دو فدای خاک پای تو
چه وزن آرد کله جائی که سر بخشند عیاران
گر از خاک سر کویت برد باد صبا گردی
[...]
دل من زنده میگردد به بوی وصل دلداران
دماغم تازه میدارد نسیم وعده یاران
الا ای صبح مشتاقان بگو خورشید خوبان را
که تا کی ذره سان گردند در کویت هواداران
شبی احوال بیماران بپرس از شمع مومن دل
[...]
از آن ساعت که افتادم جدا از صحبت یاران
همی بارم همه روزه سرشک از دیده چون باران
تنم جمله جهان گردید و جان در خدمت جانان
قدم ملک زمین پیمود و دل در صحبت یاران
همی خواهم که در کویش وطن سازم همه عمری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.