ما زآزادگان پادشهیم
پادشه را مقیم بارگهیم
ملک گیریم گرچه بی سپهیم
تاج بخشیم گرچه بی کلهیم
رشک بر ماه اوج اونبریم
ماکه با یوسفی چنین بچهیم
سود بر مه کلاه گوشه فقر
روشنی بخش آفتاب و مهیم
پیش ارباب صنعت اکسیریم
در نظرها اگر چه خاک رهیم
بر بساط جم است تکیه ما
گرچه بر باد داده دستگهیم
تو زاغماض عفو خود آگاه
ما بتقصیر خویشتن گوهیم
زده بر چهره آب مهر علی
گرچه زاعمال خویش روسیهیم
عشق آشفته گر گناه بود
ما بفتوای عشق بی گنهیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما که اجری تراش آن گرهیم
پند واگیر داهیان دهیم
گر چه ما بندگان پادشهیم
پادشاهان ملک صبحگهیم
گنج در آستین و کیسه تهی
جام گیتی نما و خاک رهیم
هوشیار حضور و مست غرور
[...]
به که بر خاک پاش تاج نهیم
بنده او شویم و باج دهیم
ما ز چشم تو مست یک نگهیم
بی خبر از خمار صبح گهیم
گر به باد فنا دهی ما را
سر مویت به عالمی ندهیم
حلقهدر گوش پیر میکدهایم
[...]
شافعان گناه خلق ولیک
خویشتن غرق لُجهٔ گنهیم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.