گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

مطرب چه پرده زد که زپرده برآمدیم

چون شمع بهر دادن جان باسر آمدیم

رندان وزاهدان بهم آمیخته زوجد

بی پا و سر تمام زیکدر درآمدیم

در آب آتشین می عشق جمله غرق

گوئی سمندریم که در آذر آمدیم

ما از نوای عشق و می شوق سرخوشیم

در وجد نه زساز و می و مزمر آمدیم

تا ارتفاع از قدح و می گرفته ایم

حاکم بچار ما در و هفت اختر آمدیم

ما را شکر دهد زنی خامه شعر تر

در این چمن چو بید اگر بی بر آمدیم

آشفته است و وجدی و هم مشربان خاص

با یک زبان به مدحت حیدر درآمدیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

نقش مراد اگر چه نشد دستگیر ما

بیرون به زور همت ازین ششدر آمدیم

مردم همان ز سایه ما فیض می برند

مانند سرو و بید اگر بی بر آمدیم

از زهر سبز شد قلم استخوان ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه