گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

برآ زجامه نیل ای نگار سیم اندام

که شد مهی که در او بود جشن و عیش حرام

بود ربیع نخستین و ماه عیش و طرب

بپوش جامه گلگون بدور افکن جام

غزل سرای و نواسنج و بذله گوی و بچم

بسوز عود و بزن رود و باده می آشام

می مغانه چه حاجت که خانگی است شراب

بیار از آن لب و چشمم تو شکر و بادام

بنوش باده و سرخوش شو و برآی برقص

که سرو و ماه بمانند از قعود وقیام

بخوان مدیح علی از زبان آشفته

که تا کنم در مکنون تو را نثار کلام

صله اگر طلبد از تو طبع مدح گذار

ببوسه زآن دهنش ساز شاد و شیرین کام