زتو چون خبر بگیرم که زخود خبر ندارم
بکه بنگرم که جز تو بکسی نظر ندارم
بشب فراق چون شمع که بسوزد اشتیاقم
چکنم بشام وصلت که زخود خبر ندارم
من از این شکر دهانان همه عمر صبر کردم
زدرخت صبر زین بس طمع شکر ندارم
ثمرِ وفا و مهر است ، به باغِ عشقِ آن گل،
منم آن نهال بی بر که جز این ثمر ندارم
همه جای رانده گشتم چه زکعبه چه خرابات
تو از این درم چه رانی که در دگر ندارم
بهوای پرفشانی بقفس زجای جستم
خبرم نبود از خویش که بال و پر ندارم
همه تن شدم چو آتش زشرار عشق اما
بتو سنگدل خدا را چکنم اثر ندارم
منم و دو دیده دل بمصاف ترک چشمت
زبرای تیر مژگان بجز این سپر ندارم
تو بمصر حسن یوسف من و عشق پیر کنعان
نتوانم اینکه گویم که غم پسر ندارم
به علی بریم آشفته شکایت از اعادی
که جز او بهر دو عالم شه دادگر ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس عمیق عشق و فراق صحبت میکند. او از عدم آگاهیاش از خویش و زندگی بدون معشوق شکایت میکند. او میگوید که فقط عشق و اشتیاق او را میسوزاند و در این مسیر صبر کرده است. شاعر به زندگیاش که پر از درد و دوری از محبوب است اشاره میکند و خود را چون نهالی بیثمر توصیف میکند. او از رنجهایی که در جای جای دنیا متحمل شده، سخن میگوید و تأکید میکند که هیچکس را جز محبوبش ندارد. در نهایت، شاعر به نیاز خود به معشوق و عدم تواناییاش در بیان غم و درد دلش اشاره میکند و از وجود یک یاری در این دنیای پر از بدیها یاد میکند.
هوش مصنوعی: وقتی از تو خبری بگیرم، متوجه میشوم که خودم از حال خودم بیخبرم؛ زیرا به جز تو هیچ کسی را نمیبینم و هیچ توجهی به دیگران ندارم.
هوش مصنوعی: در شب فراق، همچون شمعی که در آتش اشتیاق میسوزد، من چه باید بکنم؟ در شب وصالت، از خودم خبر ندارم.
هوش مصنوعی: من تمام عمرم را در انتظار شیرینی و لذتهای دنیا به سر بردم، اما دیگر امیدی به خوشی و شکر ندارم.
هوش مصنوعی: ثمر وفا و عشق، گلی در باغ عشق است و من مانند نهالی باشم که جز این ثمر، چیز دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: به هر کجا که رفتم، چه در کعبه و چه در میخانه، تو مرا از این در میرانید، در حالی که من در هیچ جای دیگری نیستم که بروم.
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوهای بزرگم، از قفس به دنبال آزادی میگشتم، اما خبر نداشتم که خودم را فراموش کردهام و پر و بالی برای پرواز ندارم.
هوش مصنوعی: من به شدت تحت تأثیر عشق قرار گرفتهام و مانند آتش شدهام، اما تو که سنگدل هستی، نمیدانم چه کنیم؛ چون هیچ اثری بر تو ندارم.
هوش مصنوعی: من تنها هستم و با دو چشم پر از اشک، در مقابل زیباییات ای چشمان خداوندی، که بر اثر مژگانت تیر میزنی. جز این دیوار دفاعی، دیگر سلاحی ندارم.
هوش مصنوعی: تو در مصر مانند حسن یوسف هستی و عشق من نسبت به تو چنان است که نمیتوانم بگویم غمی از احوال پسر خود ندارم.
هوش مصنوعی: به علی برویم و از دشمنان شکایت کنیم، زیرا جز او در این دنیا و آن دنیا، حاکم و دادگری دیگر ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هوسی است در سر من که سر بشر ندارم
من از این هوس چنانم که ز خود خبر ندارم
دو هزار ملک بخشد شه عشق هر زمانی
من از او به جز جمالش طمعی دگر ندارم
کمر و کلاه عشقش به دو کون مر مرا بس
[...]
برو ای طبیبم از سر که خبر ز سر ندارم
به خدا رها کنم جان که ز جان خبر ندارم
به عیادتم قدم نه که ز بیخودی شوم به
می ناب نوش و هم ده که غم دگر ندارم
غمم ار خوری از این پس نکنم ز غم خوری بس
[...]
زتو چون خبر بگیرم که زخود خبر ندارم
بکه بنگرم که جز تو بکسی نظر ندارم
بشب فراق چون شمع که بسوزد اشتیاقم
چکنم بشام وصلت که زخود خبر ندارم
من از این شکردهنان همه عمر صبر کردم
[...]
به سرم فتاده شوری که ز خود خبر ندارم
برو از سر من ای سر که هوای سر ندارم
همه خون خورم که این غم به دلی دگر کند جا
به جز این غم ایمن الله که غم دگر ندارم
صنم شکر فروشم به دهان نهفته شکر
[...]
کمرم شکست عشقت، صنما کمر ندارم
جگرم شد از غمت خون، به خدا جگر ندارم
تو مرانم از دَرِ خود ، گنهی ندیده از من
که به غیر درگهِ تو ، به دری گذر ندارم
تو ز جان من چه جویی که ز جان کناره جستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.