هیچ میدانی چه میگوید رباب؟
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
پوستیام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز
زینِ من بشکست و بدرید آن رکاب
ما غریبان فراقیم ای شهان
بشنوید از ما «الی الله المآب»
هم ز حق رُستیم اول در جهان
هم بدو وا میرویم از انقلاب
بانگ ما همچون جرس در کاروان
یا چو رعدی وقت سیران سحاب
ای مسافر دل منه بر منزلی
که شوی خسته به گاه اجتذاب
زانک از بسیار منزل رفتهای
تو ز نطفه تا به هنگام شباب
سهل گیرش تا به سهلی وارهی
هم دهی آسان و هم یابی ثواب
سخت او را گیر کو سختت گرفت
اول او و آخر او او را بیاب
خوش کمانچه میکشد، کان تیر او
در دل عشاق دارد اضطراب
ترک و رومی و عرب گر عاشق است
همزبان اوست این بانگ صواب
باد مینالد همیخواند تو را
که بیا اندر پیم تا جوی آب
آب بودم باد گشتم آمدم
تا رهانم تشنگان را زین سراب
نطق آن بادست کآبی بوده است
آب گردد چون بیندازد نقاب
از برون شش جهت این بانگ خاست
کز جهت بگریز و رو از ما متاب
عاشقا کمتر ز پروانه نهای
کی کند پروانه ز آتش اجتناب
شاه در شهرست بهر جغدْ من
کی گذارم شهر و کی گیرم خراب؟
گر خری دیوانه شد نک کیر گاو
بر سرش چندان بزن کاید لباب
گر دلش جویم خسیش افزون شود
کافران را گفت حق «ضَرْبَ الرَّقابْ»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد مصطفی کوهستانی و حال و روز او به عنوان یک غریب و عاشق سخن میگوید. رباب، که نماینده دلانگیشی است، از درد و عذاب فراق میگوید و وضعیت دردناک کسی را توصیف میکند که از عشق دور مانده است. شاعر به مسافران هشدار میدهد که از دلشکستگی و انزوا بپرهیزند و از سفر به منزلهای مختلف که خستگی به همراه دارد، دوری کنند.
شاعر همچنین بر این نکته تأکید دارد که عشق و جستجوی حقیقت همیشه با درد و رنج همراه است، اما ایستادگی در این مسیر پاداشهای معنوی دارد. او همچنین به وحدت در عشق اشاره میکند و میگوید که احساسات عاشقانه فارغ از ملیت و نژاد مشترک هستند. در نهایت، او به قدرت و اهمیت عشق پرداخته و به دلباختگان توصیه میکند که از عشق خود دریغ نکنند، حتی اگر با خطر و چالش همراه باشد.
هوش مصنوعی: آیا میدانی چه احساسی در دل رباب وجود دارد؟ او از درد اشک میریزد و از سوز دلش شبیه کباب پخته میشود.
هوش مصنوعی: من در این مدت از زندگیام مانند پوستی خشک و بیگوشت ماندهام، چه کسی را ندارم که در غم و درد دوری فریاد بزنم.
هوش مصنوعی: چوب نیز میگوید که من به مانند یک شاخه سبز هستم که زین را شکسته و آن رکاب را پاره کرده است.
هوش مصنوعی: ما دور از وطن و دور از عزیزان خود هستیم، ای پادشاهان، به سخنان ما گوش دهید: سرانجام همگی به سوی خدا بازخواهیم گشت.
هوش مصنوعی: ما ابتدا از حقیقت به این دنیا آمدیم و در نهایت نیز به سوی آن حقیقت باز میگردیم.
هوش مصنوعی: صدای ما مانند صدای جرس در دستههای کاروان است یا مانند صدای رعد و برق در زمان حرکت ابرها.
هوش مصنوعی: ای مسافر، دل خود را به محلی نزن که ممکن است در آن خسته و از خود بیخود شوی.
هوش مصنوعی: چون تو از مراحل زیادی عبور کردهای، از زمان نطفه تا نوجوانی، بنابراین...
هوش مصنوعی: اگر با دیگران مهربان و آسانگیر باشی، زندگی برایت سادهتر خواهد شد و در عوض، پاداش خوبی نیز خواهی گرفت.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقت و معنای عمیق هستی، باید با مشکلات و چالشها روبهرو شوی. در آغاز و پایان هر مسئله، خودش را پیدا کن و به جستجوی او بپرداز.
هوش مصنوعی: کمانچهای که او مینوازد، میتواند تیرهای عشق را به دل عاشقان بزند و در آنها اضطراب ایجاد کند.
هوش مصنوعی: هر کس از هر قوم و ملتی که عاشق باشد، در عشق خود با یکدیگر همصدا و همزبان هستند.
هوش مصنوعی: باد در حال ناله کردن است و تو را میخواند تا بیا حاجتی برآوریم و آبی بنوشیم.
هوش مصنوعی: من در ابتدا مانند آب بودم، اما به شکل باد درآمدم. اکنون آمدهام تا عاشقان را از این سراب نجات دهم.
هوش مصنوعی: اگر آب در دست کسی باشد و آن را رها کند، وقتی که آب به زمین بیفتد، به شکل دیگری در میآید. این به نوعی نشاندهنده تغییرات و تحولات در زندگی است.
هوش مصنوعی: از همه جهات صدایی بلند شد که به تو میگوید از این مسیر دور شو و به ما پشت نکن.
هوش مصنوعی: عاشقان، شما کمتر از پروانه نیستید؛ پروانه چگونه میتواند از آتش دوری کند؟
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به حالتی اشاره میکند که در جامعه یا شهری که تحت سلطه یک حاکم قوی است، او احساس ناتوانی و بیپناهی میکند. عاشق این است که در چنین محیطی نمیتواند به راحتی حرکت کند یا تغییراتی ایجاد کند. به عبارتی، او در جستجوی فرصتی برای فرار از وضعیت کنونی است، اما با موانع زیادی مواجه است.
هوش مصنوعی: اگر خری دیوانه شود، به او ضربه نزنید؛ فقط بگذارید تا به آرامی از مشکلاتش عبور کند، مانند باد که میگذرد.
هوش مصنوعی: اگر دنبال دل او بروم، احساسش بیشتر میشود و در این حال، خداوند به کافران گفته است که باید سرها را بزنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنییْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائییْ چشم باب
تاب و نور از روی من میبرد ماه
[...]
آفتاب از روی تو بر دست تاب
خود ازین رویست فخر آفتاب
در سحاب از جود تو آمد اثر
زان بود خیرات عالم در سحاب
زور و تاب خسروان سهم تو بود
[...]
من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
[...]
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
ابشروا یا قوم هذا فتح باب
قد نجوتم من شتاب الاغتراب
افرحوا قد جاء میقات الرضا
من حبیب عندهام الکتاب
قال لا تأسوا علی ما فاتکم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.