مدتی بود که دور از در جانان بودم
دور از آن روح ران صورت بیجان بودم
صرف شد عمر درازم همه در ظلمت هجر
خضر وش در طلب چشمه حیوان بودم
زلفش ار سلسله برپای دلم ننهادی
همچو مجنون بجهان بی سر و سامان بودم
خواستم بر تو شمارم غم ایام فراق
در شب وصل به تو واله و حیران بودم
تا که بیمار غم عشق تو شد این دل زار
یعلم الله که اگر طالب درمان بودم
وه که دستان خم زلف توام دست ببست
گر بمردی بمثل رستم دستان بودم
اگرم اهرمن زلف تو نگرفتی دست
خاتم لعل تو بوسیده سلیمان بودم
کعبه گو بازگشاید در رحمت بر من
که همه عمر بپا خار مغیلان بودم
ای زلیخا تو زندانی خود باز بپرس
که چو یوسف بتک چاه زنخدان بودم
گفتم ای صبح بناگوش چسانی بازلف
گفت عمریست بشب دست و گریبان بودم
نکنم شکوه از آن زلف پریشان دیگر
من خود آشفته زآغاز پریشان بودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دوری معشوق و درد فراق سخن میگوید. او مدت زیادی را دور از محبوب خود گذرانده و عمرش در غم و ظلمت هجر تلف شده است. شاعر به بیقراری و سرگردانی خود اشاره میکند و میگوید که اگر زلف معشوق بر دلش نبود، همچون مجنون بیسر و سامان میشد. او میخواهد غمهایش را به محبوبش بگوید اما در زمان وصال دچار حیرت و شگفتی است. دلش به عشق معشوق بیمار شده و آرزوی درمان دارد. شاعر خود را در مقایسه با شخصیتهای بزرگ داستانی میبیند و میگوید که حتی اگر با دشمنی درگیر میشد، همچنان به یاد محبوب بود. او به حسرت و آرزوهایش اشاره میکند و احساس میکند که در تمام عمر با مشکلی بزرگ دست و پنجه نرم کرده است. نهایتاً، شاعر از سرشت آشفته خود میگوید و به این نتیجه میرسد که همیشه درگیر عشق و غم بوده است.
هوش مصنوعی: مدتی بود که از معشوق دور بودم و بدون او، زندگیام بیروح و خالی به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: تمام عمرم در تاریکی فراق تو سپری شد، در حالی که من در پی چشمه حیات و جوانی بودم.
هوش مصنوعی: اگر زلفش را به پای دلم نمیبست، مانند مجنون در این دنیا بیقرار و بیسر و سامان بودم.
هوش مصنوعی: در شب وصالت، وقتی که در کنار تو بودم، به یاد غمها و مشقتهای جدایی از تو افتادم و در آن لحظه، سرشار از شگفتی و حیرت بودم.
هوش مصنوعی: وقتی این دل زار به خاطر عشق تو بیمار شد، فقط خدا میداند که اگر به دنبال درمان بودم، چه کار میکردم.
هوش مصنوعی: آه که دستان همیشه در پیچ و خم موهای تو گرفتار است. اگر مردی مثل رستم داشتم، میتوانستم به راحتی از این گرفتاری رها شوم.
هوش مصنوعی: اگر شیطانی به زلف تو دست نمیزد، من هم با انگشتری از یاقوت تو، مانند سلیمان به تو عشق میورزیدم.
هوش مصنوعی: کعبه به من رحمت میدهد و در را به رویم میگشاید، زیرا در تمام عمرم با مشکلات و سختیها دست و پنجه نرم کردهام.
هوش مصنوعی: ای زلیخا، تو که به خاطر زیباییهای یوسف در چاه عشق او گرفتار شدی، از خود بپرس که من قبل از این هم در چاه زندانی بودم.
هوش مصنوعی: گفتم ای صبح، تو چقدر زیبا و دلنواز هستی! او در پاسخ گفت که من سالهاست که با شب درگیر و مشغول هستم.
هوش مصنوعی: شکایت نمیکنم از آن موهای آشفته، زیرا خودم از ابتدا در هم و بر هم بودم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بیجان بودم
نه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشاند
که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم
بی تو در دامن گلزار نخفتم یک شب
[...]
بسکه در صورت زیبای تو حیران بودم
غافل از شیوۀ بدعهدی خوبان بودم
گفت ای کز غم هجر تو بزندان بودم
همه گر مرحله پیمای بیابان بودم
«آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم »
«تا برفتی زبرم صورت بیجان بودم»
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.