گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

رحمی ای عشق که من مانده بچنگ هوسم

رحمت ای شحنه و برهان تو زقید عسسم

هر کجا شمع رخی طوف چو پروانه کنم

هر کجا قند لبی هست من آنجا مگسم

هر کجا یوسف مصریست زلیخا لقبم

هر طرف ناقه لیلی است من آنجا جرسم

می ستایند کسانم که چنینی و چنان

چون به بینی بحقیقت بجهان هیچکسم

روسیه زاغم و غوغای عنادل بزبان

نوبهاری کنم و باد خزان شد نفسم

هر کجا سرو قدی هست منش فاخته ام

هر کجا لاله ستانیست منش خار و خسم

شهسواری مگر از لطف بگیرد دستم

لنگ شد بر سر میدان طلب چون فرسم

میزنم لاف که در حلقه عشقم محرم

بحقیقت سرو سر حلقه اهل هوسم

من عمل هیچ ندارم بجز از کذب و دغل

مهر حیدر مگر آشفته شود دادرسم