عشق عقلسوز ببخشا به حالتم
کز پند عاقلان به جهان در ملالتم
ساقی بیار بادهٔ نو دور تازه کن
کز این شراب کهنه فزودی کسالتم
گمگشتگان وادی عشقیم همتی
ای خضر یک قدم بنه اندر دلالتم
تکفیر مکن که به مجنون حرج نماند
آمیخته به کفر اگرچه مقالتم
آشفته گرچه جز مس قلبت به کف نماند
اکسیر حب دوست کند استحالتم
ملکی خراب دارم و یرغو برم به شاه
تا نایب نبی بکند استمالتم
باطل هر آنچه جز غم عشق تو خواندهایم
دارم غرامت ار تو ببخشی بطالتم
بی مادر و پدر به ره افتادهام ذلیل
طفلم بگو که عشق نماید کفالتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.