گنجور

 
اهلی شیرازی

دل از آرزو چه خون شد بدعا چه کام خواهم

همه آرزو و کامم ز خدا کدام خواهم

سر وصلت ای پریوش نبود مرا ولیکن

سر خویش زیر پایت بگه خرام خواهم

هوسم بود که طوبی نگرم ولی نه چندان

که خرام سرو قدت بکنار بام خواهم

اگرم بخلد ساقی تو بهشت رو نباشی

نه جمال حور و غلمان نه می مدام خواهم

همه صاف عیش جویان من خاکسار از تو

همه درد و داغ جویم همه درد جام خواهم

نبری ز ننگ نامم من خسته پس وصالت

بچه آبرو بجویم بچه ننگ و نام خواهم

به در بهشت رضوان چو فرشته ام چه خواند

که بکوی یار اهلی چو سگان مقام خواهم