زمشکین موی و روی ای لعبت روم
تو چین و روم آوردی در این بوم
وجودت گر نبودی عالم آرا
بعالم بدیکی موجود و معدوم
زتقسیم ازل دل آن دهان برد
از آن تنگست ما را رزق مقسوم
کجا پنهان شدی ای چشمه نوش
که خضرت چون سکندر گشته محروم
نظر را طلعت یار است منظور
مشامم را ززلف دوست مشموم
بگو لؤلؤی منثورت صدف چیست
که لعلش پرورد لؤلؤی منظوم
جهانی در گمان از جوهر فرد
بحرفی کشف کردی سر مکتوم
نمی بستی میان خود اگر تنگ
نمی شد این دقیقه هیچ مقهوم
تب هجران بکشت از التهابم
طبیبی گو عیادت کن بمحموم
چو عاشق گشتی از شنعت نیندیش
زلازم ناگزیر افتاده ملزوم
مرا تریاق از مهر علی هست
طبیبم داد گر جلاب مسموم
گنه کاری آشفته عجب نیست
که جز آن چارده کس نیست معصوم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کند نفرین بر آن سال و مه شوم
که دوری دادش از آرام و از بوم
صلیب زنگ را بر تارک روم
به دندان ظفر خاییده چون موم
چو آهن گشت از صلبی او موم
گشاده کرد قفل رومی روم
نه از چینم حکایت کن نه از روم
که من دل با یکی دارم در این بوم
هر آن ساعت که با یاد من آید
فراموشم شود موجود و معدوم
ز دنیا بخش ما غم خوردن آمد
[...]
دگر غالب زبانها، در ری و روم
کم از هندیست، شد اندیشهٔ معلوم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.