گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

مدتی بستم لب از گفتار عشق

تا نگویم با کسی اسرار عشق

لاجرم سر انا الحق فاش شد

میروم منصور وش بر دار عشق

عاشق از کس راز نتواند نهفت

کازجبینش ظاهر است آثار عشق

آتش نمرود نبود هوشدار

گو خلیلا پا منه در نار عشق

میل گلشن هرگزت نبود دلا

گر خلد در پای جانت خار عشق

مشتری گو جان بیاور کامده

یوسفی در جلوه در بازار عشق

گر نبخشاید طبیب عاشقان

کی شفا جوید زکس بیمار عشق

هر چه را بینی عیاری کرده اند

صیرفی کو تا کند معیار عشق

حیرتم از کار نساجان صنع

کاز چه میبافند پود و تار عشق

عشق اقدس مرتضی و عاشقان

غافلند از قدر و از مقدار عشق