هر دل غمزه کان غمزه بود غمّازش
هیچ شک نیست که پوشیده نماند رازش
شیر گیران جهانرا بنظر صید کنند
آن دو آهوی پلنگ افکن روبه بازش
هر زمان بر من دلخسته کمین بگشاند
آن دو هندوی رسن باز کمند اندازش
از برم بگذرد و خاک رهم پندارد
پشّه بازیچه شمارد بحقارت بازش
بنظر کم نشود آتش مستسقی وصل
تشنه اندیشه ی دریا ننشاند آزش
مطرب پرده سرا گو هم ازین پرده بساز
ورنه گر دم بزنم سوخته بینی سازش
بیتوام دل بتماشای گلستان نرود
مرغ پر سوخته ممکن نبود پروازش
بلبل دلشده تا گل نزند خیمه بباغ
بر نیاید چو بر آید دم صبح آوازش
دل خواجو که اسیرست نگاهش می دار
زانک مرغی که شد از دام که آرد بازش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کس ندیدهست به شیرینی و لطف و نازش
کس نبیند که نخواهد که ببیند بازش
مطرب ما را دردیست که خوش مینالد
مرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش
بارها در دلم آمد که بپوشم غم عشق
[...]
نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش؟
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
این چه بلبل که چو گوش کند آوازش
غنچه طوطی صفت آید زپی پروازش
نقش او بسته صورتگر و بازش نکشد
با نیاز آمده ام تا کشم از جان بازش
عکس ساقی بدرون داشت نهان باده ناب
[...]
در خمر طرهٔ طرار کمند اندازش
دل چنان رفت که در خواب ندیدم بازش
خواهی ار حال من و یار بدانی اینست
او بخون پیکر من میکشد و من نازش
چرخ را بیضه وش آورده بزیر پر خویش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.