ای ساقی آتشدست زآن آب شرارانگیز
از خم به سبو افکن از شیشه به ساغر ریز
افسرده دلم مطرب پژمرده گلم ساقی
بنشین و بده جامی دستی بزن و برخیز
آتشکده کن دل را زآن شعلهٔ جواله
خضرت بفزا جان را زآن آب شرارانگیز
گر شاهد و ساقی هست جشنی کن و خوش بنشین
ور زاهد و شیخ آمد جهدی کن و هان بگریز
زاهد چه بری حسرت از عشرت میخواران
این عیش خداداد است با حکم قضا مستیز
ساقی چو بود ساده در دست بط و باده
در آب فکن تقوی بر باد بده پرهیز
ساید نمکم بر دل آن خندهٔ شکربار
ناسور بود زخمم زآن زلفک عنبربیز
چندان که کند تکفیر شیخم به سر منبر
آشفته بگوید باز آن نکتهٔ کفرآمیز
گر مهر علی کفر است سرشارم از آن باده
ناچار کند سر زی ساغر چو شود لبریز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی درخواست میکند تا از آب شراری که در خم و سبو است، برایش بنوشاند و دل افسردهاش را شاد کند. او به دنبال تجربه شادی و عشق است و بر این باور است که عیش و نوشی که خداوند داده، نباید با عذابی که زاهدان میافزایند، تحت تأثیر قرار گیرد. شاعر به زاهدان هشدار میدهد که از شادی میخواران حسرت نبرند و از تقوا رها شوند تا بتوانند از لطافت و زیبایی زندگی بهرهمند شوند. او با اشاره به طبیعت عشق و ارتباطش با علی، به سرشار بودن از عشقی عمیق میپردازد و نشان میدهد که عشق و میخواری بخشی از زندگی انسانی هستند که نباید از آنها ترسید.
هوش مصنوعی: ای ساقی، دست گرم و شعلهورت را به خاطر آن آب آتشین بر افروز، از کاسه به جام بریز و از شیشه به لیوان منتقل کن.
هوش مصنوعی: دلم بس ناراحت و غمگین است، گل من نیز پژمرده و بیحال شده است. ای ساقی، بنشین و به من یک جام بده، یک دستی بزن و برخیز تا دل ما شاد شود.
هوش مصنوعی: دل را همچون آتشکدهای بساز و از آتش شعله ور محبت و زیبایی بهرهمند کن. جان خود را با آبی که سبب شعلهور شدن احساسات است، سیراب کن.
هوش مصنوعی: اگر محبوب و میفروش در دسترس است، جشنی برپا کن و با خوشحالی بنشین. اما اگر زاهد و شیخ آمدند، تلاش کن و سریعاً دور شو.
هوش مصنوعی: زاهد، چرا حسرت میخوری به خوشیهای میخواران؟ این لذت و شادی نعمت خداوندی است و نمیتوانی با سرنوشت مخالفت کنی.
هوش مصنوعی: ای ساقی، وقتی که تو به سادگی مشغول نوشیدن شراب هستی و باده در آب میریزی، تقوی را به باد بده و از پرهیز دست بردار.
هوش مصنوعی: زخم من ناشی از زلفی شیرین و خوشبو است که به دل من خندهای زیبا هدیه میدهد، اما همچنان درد آن زخم بر جاست.
هوش مصنوعی: هرچقدر که شیخ در منبر خود در مورد کفر و نکات گمراهکننده صحبت کند، باز هم آن حرفهای نادرست و پرمعنا در دل میمانند و نمیتوان آنها را از ذهن پاک کرد.
هوش مصنوعی: اگر عشق علی ناپسند است، من از آن پر هستم. ناچار در پیاله سر میکشم تا وقتی که پرشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقی، می مهرانگیز، در ساغر جانم ریز
چون مست شوم برخیز، زان طرهٔ شورانگیز
پرشکوه دلی دارم از خون جگر لبریز
لبریز چو گردد خم شاید که کند سر ریز
از آه جگرسوزم کانون درون تفته
ایساقی آتش دست آبم تو بر آتش ریز
خواهی که برقص آری حوران بهشتی را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.