بساز مطرب مجلس نوای شورانگیز
که تا بری زرهم زآن اصول رنگ آمیز
بیار آتش سیاله ساقی مستان
بسوز خرمن تقوی و حاصل پرهیز
بنای دهر زعشق است و عشق زآدم خاست
بیا بتجربه طرحی زخاک آدم ریز
غلام همت آن کشته ام که همچو خضر
مدام زنده بود آبشار خنجر تیز
زدم بعجز بحبل المتین عشق تو چنگ
که نیستم بجز این روز حشر دست آویز
بروز معرکه گر جوشنت زمهر علیست
اگر جهان همه لشکر شود بیا مگریز
بگوی مدحت حیدر که با گران باری
تو رستگار برآئی بروز رستاخیز
میان آینه و دیده شد غبار حجاب
علیست آینه تو گرد از میان برخیز
عبادتت ندهد سود بی ولای علی
بیاد او برو آشفته چون روی بحجیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی برآیم با آن که برنیاید خلق
و برنیایم با روزگار خورده کریز
چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان
چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز
نبود با او هرگز مرا، مراد دو چیز
یکی ز عمر نشاط و یکی ز شادی نیز
مرا ز رفتن معشوق دیده لؤلؤ ریز
ورا ز آمدن شب سپهر لؤلؤ ساز
چهار چیز همی خواهم از خدای ترا
بگویم ار تو بگویی که آن چهار چه چیز
به پات اندر خار و به دستت اندر مار
به ریشت اندر هار و به سبلت اندر تیز
زمن به قهر جدا کرد روزگار سه چیز
چنان سه چیز که مانند آن ندانم نیز
یکی لباس جوانی دوم امید و امل
سیم حلاوت دیدار دوستان عزیز
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.