عشق به بندد چو ره هوش را
پنبه نهد عقل و خرد گوش را
یوسف گل شاهد گلزار شد
مژده ببر بلبل خاموش را
ای که نخوردی می صوفی فکن
عیب مگو صوفی مدهوش را
آتش سودا که شود مشتعل
دیگ درون کی بنهد جوش را
گر بکشی باده زجام قدم
یاد کنی عهد فراموش را
دوش مرا بی تو شب کور بود
عذر بنه واقعه دوش را
ترک نگه تیر بترکش نهاد
دید مگر خط زره پوش را
ماشطه زلف تو از ساحری
غالیه میسود برو دوش را
عیب بخورشید نشاید گرفت
کور بود دیده اگر موش را
یاد کن از تیغ علی در مصاف
در نگری چون خم ابروش را
تا کنم آشفته جهانی چو خویش
باز کنم حلقه گیسویش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.