گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

مگر که شهر دگر باز در نظر دارد

کز این دیار مه من سر سفر دارد

گشود مملکت پارس را به نیم الارض

بفتح ترک و عرب تا چه در نظر دارد

دو روز نیست فزون تر بمنزلی ساکن

مهم به تندروی حالت قمر دارد

خبر زحال دلم داد اشک خونینم

که تازه آمده از خانه و خبر دارد

هر آن دعا که پی ماندنش رقم کردم

ببین زبخت بدم واژگون اثر دارد

ثمر بغیر دهد نونهال نوسفرم

دریغ نخل محبت که این ثمر دارد

تو را که خرمن حسنست در کمال نصاب

زخوشه چین گدائی کجا ضرر دارد

اگر چه گلشن حسن تو را خزانی نیست

زبرق آه سحرگاهی صد شرر دارد

تو سنگدل که زآتش نمیکنی پرهیز

بترس زآتس آهی که در جگر دارد

بکن رعایت درویش گرچه سلطانی

کز آه مور سلیمان بسی حذر دارد

بکن بحلقه گیسوی خویشتن رحمی

کز آه سینه آشفته بس خطر دارد

بکن رعایت درویش خویش ای سلطان

که او زمهر علی کسوتی ببر دارد

اگر رقیب بود حیله ساز چون روباه

مگو بسوز که این بیشه شیر نر دارد

 
 
 
مسعود سعد سلمان

هوای دوست مرا در جهان سمر دارد

به هر دیار زمن قصه دیگر دارد

ز بوته دل رویم همی کند چون زر

ز ابر چشم کنارم همیشه تر دارد

ز بار انده هجران ضعیف قد تو را

[...]

اثیر اخسیکتی

امید وصل غم روز هجر چون شب شمع

ز سوز سینه لبم خشک و دیده تر دارد

امید وصل ز دل پرس و درد هجر زجان

که هر کسی ز غم خویشتن خبر دارد

بذوق جان سخن تلخ تو خوش است زقند

[...]

مجد همگر

خبر دهید مرا کآن پسر خبر دارد

که کار من زغمش روی در خطر دارد

خبر ندارم در عشق او ز کار جهان

ولی جهان ز من و کار من خبر دارد

همه فسانه عالم مرا فرامش گشت

[...]

سعدی

کس این کند که دل از یار خویش بردارد

مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد

که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق

دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد

اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد

[...]

امیرخسرو دهلوی

کسی که شمع جمال تو در نظر دارد

ز آتش دل پروانه کی خبر دارد

ز مرهمش نشود سود دردمندی را

که زخم کاری تیغ تو بر جگر دارد

ز بیقراری زلفت قرار یافت دلم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه