دلم جز دوست منظوری ندارد
که سینا جز زحق نوری ندارد
بهشتت را مخوان اوصاف زاهد
که چون غلمان من حوری ندارد
نباشد نام تو گر ذکر صوفی
سماعش ذوق مذکوری ندارد
چه تأثیر است اندر ساحت عشق
که شاهین تاب عصفوری ندارد
چه بیمار است چشم دلفریبت
که هرگز فکر رنجوری ندارد
مگر بخشی زرحمت بر دل زار
که آشفته زرو زوری ندارد
مخوانش دل که دلداری نخواهد
نظر نبود که منظوری ندارد
نداند قیمت نوش عسل را
که تاب نیش زنبوری ندارد
مران درویش خود شاها که گویند
سلیمان میل با موری ندارد
سزای دار باشد یارب آن سر
که از عشق علی شوری ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان بی وفا نوری ندارد
دمی بی ماتمی سوری ندارد
هر آن ناظر که منظوری ندارد
چراغ دولتش نوری ندارد
چه کار اندر بهشت آن مدعی را
که میل امروز با حوری ندارد
چه ذوق از ذکر پیدا آید آن را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.