گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

سودای زلف آن پری ما را به صحرا می‌کشد

ناچار درد عاشقی آخر به سودا می‌کشد

شد مردم چشمم به خون از شوق رویت غوطه‌ور

غواص از شوق گهر خود را به دریا می‌کشد

کی باشد از صوفی عجب در حالت و جد و طرب

گر پا به عقبی می‌زند دامن ز دنیا می‌کشد

هرکس به نیل عاشقی زد جامه پرهیز را

تسبیح مسلم می‌برد زنار ترسا می‌کشد

در کعبه کوی تو من هرروزه قربان می‌شوم

حاجی اگر قربان به حج در روز اضحی می‌کشد

مانی اگر بار دگر صورتگری عنوان کند

چون نقش روی دلکشت کی نقش زیبا می‌کشد

چشمش چو ناوک می‌زند آن لعل مرهم می‌نهد

زلفش ز عاشق‌پروری بار دل ما می‌کشد

آن چشم مست راهزن ترک دل عاشق کند

کی ترک یغما دست را از خون یغما می‌کشد

سازد اگر با پاسبان یا حیله ورزد با سگان

ناچار مجنون خویش را در کوی لیلا می‌کشد

هر رهروی در میکده آشفته‌وار آموخت ره

رخت از حرم بیرون برد پا از کلیسا می‌کشد

میخانه شیر خدا خورشید اوج انما

کآنجا به خاکش مهر و مه خود را چو حربا می‌کشد

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

خاطر به سوی دلبری هر لحظه ما را می‌کشد

آنجا که ما را می‌کشد، این دل هم آنجا می‌کشد

یاری که از خاطر مرا هرگز دمی غایب نشد

خط فراموشی چرا در دفتر ما می‌کشد؟

جانا، دگر در کوی خود باد صبا را ره مده

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
کمال خجندی

سرو سهی در بوستان چندانکه بالا می‌کشد

پیش قد و بالای او از سرکشی پا می‌کشد

گر دوستان را می‌کشد خاطر به باغ و بوستان

هرجا که باشد بوی تو ما را دل آنجا می‌کشد

پیش رخ تو می‌کشد خط دانه دل‌های ما

[...]

ناصر بخارایی

حسنش خط دیوانگی بر دفتر ما می‌کشد

ما را ز خط سبز او خاطر به صحرا می‌کشد

شکل صنوبر شد دلم، مایل سوی بالای او

زان رو که سرو قامتش، دل را به بالا می‌کشد

لعلش ز آب چشم من اظهار گوهر می‌کند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه