خاطر به سوی دلبری هر لحظه ما را میکشد
آنجا که ما را میکشد، این دل هم آنجا میکشد
یاری که از خاطر مرا هرگز دمی غایب نشد
خط فراموشی چرا در دفتر ما میکشد؟
جانا، دگر در کوی خود باد صبا را ره مده
کو زلف مشکین ترا هر لحظه در پا میکشد
آمد بهار مشک بو، در خانه منشین، ای صنم
کز بهر عشرت هر گلی خیمه به صحرا میکشد
ای دل، چه ترسانی مرا؟ طعنه که دشمن میزند
هرکس که عاشق میشود بسیار از اینها میکشد
ای دل، اگر افتد ترا ناگه بر آن مهر و نظر
در زلف او مسکن مکن کان سر به سودا میکشد
بر جان خسرو رحم کن کاندوه هجران سر به سر
از فرقت رخسار تو بیچاره تنها میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از کشش و جذبهای که عشق و دلبری به دل او دارد، صحبت میکند. او به یاد یاری میافتد که همیشه در خاطرش بوده و از فراموشی میگوید. شاعر از معشوقهاش میخواهد که زلفهایش را در کوی خود نرساند چرا که آنها نیز او را به یاد آن عشق میاندازند. او همچنین به بهار و زیباییهای آن اشاره میکند و میگوید که هر گلی در این فصل برای خوشگذرانی به صحرا میرود. دل شاعر به طعنههای دشمنان و رنجهای عشق اشاره دارد و از احساس درد و غم جدایی سخن میگوید. در نهایت، شاعر به معشوقهاش میگوید که اگر در زلف او مسکن کند، در یک سودا و افکار عاشقانه غرق خواهد شد و از درد فراقش در عذاب است.
هوش مصنوعی: در هر لحظه، فکر و احساس ما به سمت محبوبی جلب میشود که نگاهی به ما دارد و در آنجا که دل ما به او میرسد، همان دل ما را بیشتر به آنجا میکشاند.
هوش مصنوعی: یار و دوست من همیشه در ذهنم حضور دارد، پس چرا فراموشی در دفتری که به او تعلق دارد، جا میگیرد؟
هوش مصنوعی: عزیزم، دیگر اجازه نده که نسیم صبحگاهی در کوی تو بگردد، زیرا هر لحظه زلفهای مشکین تو او را به سمت خود میکشد.
هوش مصنوعی: بهار با عطر خوشش فرا رسید، در خانه نمان، ای محبوب، زیرا برای لذت و شادی، هر گلی در دشت چادر برپا میکند.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا مرا میترسانی؟ هر عاشقی از طعنه و کنایههایی که دشمنان میزنند بسیار رنج میکشد.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر ناگهان با زیبایی و نگاه او روبرو شدی، در آن زلف او اقامت نکن، زیرا این کار تو را به جنون و عشق میکشاند.
هوش مصنوعی: به جان خسرو رحم کن، زیرا او به خاطر دوری از چهره تو، به طور کامل در اندوه و حسرت به سر میبرد و تنهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمشیر کین باز آن صنم بر قصد دلها میکشد
جان هم کشد بار غمش، دل خود نه تنها میکشد
خطی که از دود دلم بر گرد آن لب سبزه شد
ما را از آن سبزی همه خاطر به صحرا میکشد
مایل به سرو قد او باشد دل خسته مرا
[...]
سرو سهی در بوستان چندانکه بالا میکشد
پیش قد و بالای او از سرکشی پا میکشد
گر دوستان را میکشد خاطر به باغ و بوستان
هرجا که باشد بوی تو ما را دل آنجا میکشد
پیش رخ تو میکشد خط دانه دلهای ما
[...]
حسنش خط دیوانگی بر دفتر ما میکشد
ما را ز خط سبز او خاطر به صحرا میکشد
شکل صنوبر شد دلم، مایل سوی بالای او
زان رو که سرو قامتش، دل را به بالا میکشد
لعلش ز آب چشم من اظهار گوهر میکند
[...]
سودای زلف آن پری ما را به صحرا میکشد
ناچار درد عاشقی آخر به سودا میکشد
شد مردم چشمم به خون از شوق رویت غوطهور
غواص از شوق گهر خود را به دریا میکشد
کی باشد از صوفی عجب در حالت و جد و طرب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.