کشتن عاشق اگر عِقاب ندارد
لیک به این قدر هم ثواب ندارد
هست حسابی به کار و روز جزایی
کار نگویی که تو حساب ندارد
خوی به رخ تست یا گلاب چکیده است
گرچه گل آتشین گلاب ندارد
چهره و زلفت مگر که ماه و سحاب است
لیک مه این عنبرینسحاب ندارد
گو بکن از خون ما تو دست نگارین
پنجه سیمینش ار خضاب ندارد
خواب کند بخت من ولی به شب وصل
دیده عاشق مگو که خواب ندارد
گفت که خونت بریزم از دم خنجر
با همه طفلی چرا شتاب ندارد
ای بت شیرین نهی تو زین چه به گلگون
هست دو چشم من ار رکاب ندارد
تخم فشاندیم و آب دیده ضرور است
آه که این چشمه هیچ آب ندارد
گفتمش آشفته را جواب سلامی
گفت برو حرف تو جواب ندارد
این دل سودازده که مانده پریشان
راه به جز کوی بوتراب ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پایه حسن تو آفتاب ندارد
مایه ی زلف تو مشکناب ندارد
مستی چشم خوش تودید چو نر گس
گفت که دارد خمار و خواب ندارد
ساغر لاله نمونه دهن توست
[...]
تاب جمال تو آفتاب ندارد
با خم زلفت بنفشه تاب ندارد
کرد دلم شب خوش خیالت از یراک
دیده درین عهد چشم خواب ندارد
غمزۀ خود را بآب چشم جلاده
[...]
رتبه خال تو مشک ناب ندارد
نقطه شک حسن انتخاب ندارد
سینه بی داغ آب وتاب ندارد
خانه بی روزن آفتاب ندارد
فکر عمارت غبار خاطر جمع است
[...]
تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد
بی سبب این چرخ پیچ و تاب ندارد
چهره گلگونه دار آب ندارد
زآنکه گل آتشی گلاب ندارد
نامه پرشکوه ام نداشت جوابی
[...]
گفت سکینه غمم حساب ندارد
چشم من امشب،خیال خواب ندارد
درد یتیمی ز کف ربوده توانم
وای برآن کودکی که باب ندارد
اصغرم ای عمه جان! چو سایر شبها
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.