آندم که زنم از عشق فرخنده دمی باشد
در دادن سر ما را ثابت قدمی باشد
شایسته درویشان افتاده ملامتها
خاصه که دل درویش با محتشمی باشد
نه بتکده تنها شد جای صنم چینی
مقبل بود آن کعبه کاو را صنمی باشد
چشم تو خطا نبود گر میرمد از زلفت
آهوی خطائی را از دام رمی باشد
در ملک وجودت نیست راهی بسوی کعبه
خوش آنکه بفرمانش ملک عدمی باشد
زیر علم حیدر بردیم پناه آری
هر کس بتمنائی زیر علمی باشد
شاید که زند آبی بر آتش دل گاهی
چون دیده عاشق را پیوسته نمی باشد
فرخنده سری باید شایسته سودایت
خرسند دلی کاو را از عشق غمی باشد
زخمه خورد از مژگان مسکین دل آشفته
چون بربطش از ناله تا زیر و بمی باشد
حاشا که هلد افغان تا میزندش چوگان
دانی که دهل یکدم خاموش نمیباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد
بسیار زبونیها بر خویش روا دارد
درویش که بازارش با محتشمی باشد
زین سان که وجود توست ای صورت روحانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.