این زندهرود دیده ز بس آب میدهد
ناچار هرچه هست به سیلاب میدهد
لنگر فکن به میکده این یک دو روز عمر
دوران چو کشتی تو به غرقاب میدهد
دل دردمند عشق و شفاخانه لبت
ما را دوا به شکر و عناب میدهد
خاریم ما به گلشن ایام و باغبان
ما را طفیل سنبل و گل آب میدهد
دریای حسن موج زد اندر کنار یار
نافش عیان نشانه ز گرداب میدهد
ترکی که گردم باده اغیار شد سرش
کی گوش دل به صحبت احباب میدهد
نازم به صیرفی خرابات کز کرم
مس میستاند از تو زر ناب میدهد
باب الله است حیدر و شیخ از در غلط
ما را عبث نشانه به هر باب میدهد