یادم از آن لب شیرین شکر بار آمد
طوطی ناطقه ام باز بگفتار آمد
حیرتی داشتم از بستن زنار مغان
یادم از حلقه آنزلف چو زنار آمد
پرتو عشق بدان حمله به تغیر لباس
گه گلستان شد و گه نور و گهی نار آمد
گاه زاهد شد و محراب عبادت بگزید
گاه ساقی شد و در خانه خمار آمد
گه فلاطون شد و بنشست بخم سالی چند
گاه فارابی و با نغمه مزمار آمد
گاه بی پرده چو خورشید بعالم تابید
گه نهان از نظر خلق پریوار آمد
سخن زلف تو تا برد سخن چین در چین
بوی خون صبحدم از نافه تاتار آمد
یار بیرنگ بود نقش مخالف بگذار
آن نه یاراست که در پرده پندار آمد
دور دیگر بزن ایساقی دوران در بزم
تا بگویم که چه بر سبحه و زنار آمد
تار شد روز جهان پرده کش ایشمع ازل
ارنی گوی شدم نوبت دیدار آمد
بحقیقت بشکافند اگر پرده غیب
کی کسی غیر علی محرم اسرار آمد
هر چه آشفته بدیوان ازل سنجیدم
طلعتش مطلع دیباچه انوار آمد
هفت دوزخ بکشد ذره از حب علی
این چه اکسیر که یک قطره به قنطار آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و تأمل در عشق و حالاتی که عشق به همراه دارد، میپردازد. شاعر با یادآوری لبهای شیرین و زیبای محبوب، به حالات مختلف خود در عشق اشاره میکند؛ از حیرت در عشق تا تغییرات ظاهری و باطنی که در دل و جان او ایجاد میشود. او از حالتهای mystical (مقدس) تا عشق و زهد صحبت میکند و تأثیر عشق بر زندگی و انواع تغییرات را توصیف میکند. همچنین به روابط معنوی و رازهایی که در عشق نهفته است اشاره میکند و در نهایت تأکید میکند که واقعیات عمیق و پنهانی در عشق وجود دارد که تنها محرم اسرار میتواند درک کند. شاعر عشق را به عنوان اکسیر و نیرویی قدرتمند معرفی میکند که تأثیرش فراتر از تصور است.
هوش مصنوعی: به یاد لبهای شیرین و شیرینزبانیام افتادم، مانند طوطی که دوباره به سخن آمد.
هوش مصنوعی: حیرتی داشتم از اینکه چرا مغان حلقهای به کمر میزنند. این یادآور آن است که من نیز حلقهای از مویم دارم که شبیه به زنار مغان است.
هوش مصنوعی: عشق باعث تغییرات زیادی در زندگی میشود؛ گاهی انسان را به باغ گلها میبرد، گاهی نور را به او نشان میدهد و گاهی هم او را به آتش میکشاند.
هوش مصنوعی: گاهی زاهد و عابد میشود و به عبادت مشغول میشود، و گاهی به میخانه میرود و از لذتهای دنیا بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: گاهی به مانند افلاطون به تفکر نشسته و در عمق فلسفه فرو میروم و گاهی مانند فارابی با نغمه و آوای ساز خوش میگذرانم.
هوش مصنوعی: هر گاه مانند خورشید بدون هیچ پوششی در دنیا میدرخشد، و گاه نیز از نظر مردم پنهان میشود و به شکل دیگر ظاهر میگردد.
هوش مصنوعی: سخن زلف تو آنقدر دلنشین است که هر کس آن را بشنود، به یاد عطر خونین صبح میافتد که از ذرات موی تو به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: دوست واقعی رنگ و لعابی ندارد و نمیتوان با ظاهر او را قضاوت کرد. این کسی که در توهمات و خیالها به نظر دوست میرسد، در واقع کسی نیست که به حقیقت یار و دوستی واقعی باشد.
هوش مصنوعی: دوباره دور بزن و بزم را با شور و نشاط پر کن تا بگویم چه چیزی بر گردن و تسبیح من آمد.
هوش مصنوعی: روز دنیا تاریک شد و پردهای که بین من و زیبایی ازلی بود، کنار رفت. اکنون نوبت دیدار رسیده است.
هوش مصنوعی: اگر رازهای پنهان عالم را برملا کنند، تنها علی است که به آن اسرار دسترسی دارد و کسی دیگر محرم آن اسرار نیست.
هوش مصنوعی: هر چه در دیوان ازل دیدم و درهمریخته و آشفته بود، چهرهاش به قدری زیبا و درخشان است که مانند آغاز یک متن با جلوههای نورانی میباشد.
هوش مصنوعی: اگر ذرهای از عشق علی را در نظر بگیریم، میتواند هفت دوزخ را پشت سر بگذارد. این عشق مثل اکسیر ارزشمندی است که حتی یک قطره از آن به اندازه قنطار (چندین کیلو) ارزش دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.